پیدایش تقویم
باد صبا در آمد، فردوس گشت صحرا
و آراست بوستان را نیسان به فرش دیبا
آمد نسیم سنبل با مشک و با قرنفل
و آورد نامه گل باد صبا به صهبا
نارو به نارون بر، سارو به نسترن بر
قمری به یاسمن بر، برداشتند آوا
کهسار چون زمرد نقطه زده ز بسد
در نعت او مشعبد حیران شده است و شیدا
ابر آمد از بیابان چون طیلسان رهبان
برق از میانش تابان چون بسدین چلیپا
آهو همی گرازد همی فرازد
گه سوی کوه تازد گه سوی باغ و صحرا
گل باز کرده دیده، باران بر آن چکیده
چون خوی فرو دویده بر عارض چو دیبا
سوسن لطیف و مشکین چون خوشه های پروین
شاخ و ستاک نسرین چون برج ثور و جوزا
وآن ارغوان به کشی با صد هزار خوشی
بیجاده بدخشی بر ساخته مینا
یاقوت وار لاله بر برگ لاله ژاله
کرده بدو حواله غواص در دریا
( کسایی مروزی )
یک درود بهاری٬ یک سلام پر از عطر گل اقاقیا و یک شادباش برای نزدیک شدن به آغازی دوباره به شما که همیشه بهاری می اندیشید.
تاخیر داشتم اما دلم اینجا بود. این روزهایی که سپری میشه حال و هوای همه جا رنگ و بویی تازه به خوش گرفته. صدای پای بهار آرام آرام به گوش میرسه و یکبار دیگه آغاز یک رویش در راهه. تصمیم گرفتم اگه دوستان خوب هم موافق باشن توی این مدت زمان باقیمونده به این تحول٬ به پاس شکرگذاری از ایزد کمی بهاری با هم گفتگو کنیم. و به قولی گل بگیم و گل بشنویم و همچنین گشتی داشته باشم در گذر تاریخ و پیدایش این مراسم نیکو و این آیین شاد و خجسته. که البته فکر میکنم این سفر چند پست رو در بر بگیره. ضمنا از همهی عزیزانی که مطالعاتی در این باب دارن٬ منت بر من میزارن که اشتباهات و یا قصوراتم رو متذکر بشن.
جشن نوروز که از رسوم ملی و آیین زیبای باستانی ایرانیان میباشد، پیدایش آن تا قبل از دوره ی هخامنشیان بر ما پوشیده مانده و اطلاعات کافی در اینباره بجز تعداد محدودی در کتب بسیار اندک عهده ساسانیان در دست نیست.
ابتدا به پیدایش تقویم و چگونگی تقسیم بندی فصول می پردازیم:
تقویم، ماه ها و سالها را به صورت روز شمار نگاه میدارد و اطلاعاتی که از وجود اولین روزشمار در دست است، مربوط به دوران هخامنشیان میباشد. دو نوع تقویم از روزشمارهای اولیه بودند.
اولین آن در کتبیه های پرسپولیس یافت شد. این تقویم شامل 12 ماه و تقویمی شمسی بود که احتمالا آغازش ماه ها از فصل پاییز به انجام می رسید و شامل سالهای کبیسه نیز بوده است.
دومین آن، تقویم اوستا بود که مبداء تقویم کنونی ایرانیان است. تقویم اوستا سال را به سیصد و شصت و پنج روز تقسیم می نمود، 12 ماه و هر ماه 30 روز را تشکیل میداد. پنج روز باقیمانده نیز "پنچه" نامیده میشد. در آن دوران هفته که از مهمترین قسمتهای تقویم سامی بود، وجود نداشت و در عوض هر ماه نام مشخص خود را دارا بود.
زمان تاجگذاری پادشاهان به عنوان آغاز تقویم در نظر گرفته میشد و بر همین حسب نامگذاری میگردید به عنوان مثال : " پنجمین ماه از هفتمین سال حکومت اردشیر" با آغاز دوره اشکانیان در سال 247 قبل از میلاد مسیح، مبداء تقدیم تغییر کرد و همچنین با شروع سلسله ی ساسانیان در سال 631 میلادی به عنوان شروع جدید تقویم ایرانیان برگزیده شد و این مقارن بود با پادشاهی یزدگرد که بعد از آن نیز در این سلسله پادشاهی به تخت ننشست. بدینسان تقویم با نام تقویم یزدگردی شکل گرفت.بهارانه ها تقدیم شما که همیشه بهار اندیش هستید
سلام عزیز مهربونم! خاتون مهرم! خدا میدونه که دلم داره برات پر میکشه! خدا میدونه که دلم اصلا هوای بهارو حس نمیکنه.
و فقط تو میدونی چرا. آره عزیزم اینجا حتی بهار هم نیست. گم شده. تازه آغاز سرماست.بگذریم...
گل من! مگه اینکه با خوندن قلم زیبات به فکر بهار بیفتم و مثل همیشه حرفات تلنگری باشه واسه این دل غافل....
ولی خودمونیما مجبورم کردی دست به خونه تکونی ببرم! ساغر میگه مامان مگه خبریه؟؟؟ کسی قراره بیاد؟ بچم نمیدونه عید یعنی چی؟ نوروز چیه؟ حالا وقتشه کم کم یادش بدم...
خیلی پر حرفی کردم٬ چه کنم این دل هوای حرفای یه خاتون مهر رو کم داشت. هوایی شده بود حالا اومده درد دل کنه.
لحظه سال تحویل یادم باش. آخ که چقدر بغض تو گلومه وقتی میگم سال تحویل.
آرزو میکنم دلت مثل همیشه بهاری باشه .یه بهار جاودان که از آفت هر چی خزونه در امان.! از مطلب قشنگت هم مثل همیشه کلی چیز یاد گرفتم . بابا دست مریضاد معلوم نیست اینجا کی تاریخ خونده؟ من که حسلبی شرمنده شدم. باید برم مطلب آماده کنم....
پاینده باشید و در پناه حضرت دوست.
با عرض پوزش. از بس از دیدن گلواژه های قشنگت هول شدم . کامنتمو چک نکردم. دو تا غلط املایی داره.
*دست مریزاد...
*حسابی شرمندم...
خوبه خودم متوجه شدم.!!!
بادرودفراوان وآرزوی روزهاوگاههای های خرم وسرشاراز سبزی برای شما..آری تنها وبزرگترین جشن جهانیان که ما ایرانیان باریشه بدان زنده ماندیم و مفتخریم در راه است..جشن بزرگ دگرگونی هستی..ونورز همیشه پیروز.که مبشرپبروزی یقین آگاهی بر جهل و خرافات است..امیدوارباشتم خورشید مهر بار دگر آسمان کدر میهن را روشن نماید....
بانوی عشق سلام..........
مرا ببخش که چند روزی نتوانستم در خدمت شما باشم...
اما هر وقت که آمدم دست پر برگشتم...
آموخته ایی بر آموخته هایم افزوده شد...
اصالت و تمدن ما ایرانیان همیشه بازگوی روح و اندیشه ایی انسانی بوده که در تمام اعصار تاریخ جاری و ساری بوده و هست...
اما افسوس که کمی از آن گذشته پر افتخار دور مانده ایم...
من هم با تولدی دوباره به خرابات باز گشتم...
پاینده باشی و شاد...
یا حق.
salam be nazanin e khobam ,,,,,afarin va khaste nabashi doost khobam in kanoon i ke shoma bani va mizbanesh hasti eshgho hamno doosti daresh moj mizane va che ziba vasfe bahar yade mahi kocholohaye ghermez to tongaye boloori to daste rahgozaran bacheha bachehaee ke gholakaro shekastan ...eidi ..lebase new va bachehaee ke majbooran lebasaye sale gozashtaro beposhan va ba hasrat va dar arezooye roozi ke lebas new dashte bashan mahi va sabzi polo..eskenasaye new 7 sin amma baraye hameid eid bood faghiro poldar yadesh be kheir ajab talangori bood ja dare be shoma khaste nabashid begam va be khatere roohe zolaletoon ahsan va be shoma tabrik begam amma be SHABAHANG shoma doost aziz enghad ba ehsas neveshte boodid ke man hich eshtebahi dar oon nadidam va motmaennan bayan ehsas niyaz be emlaye sahih nadare ghalataye emlaee maroham be hamin monasebat nadide begirid sabz bashido abi zendegi konid.............seemorgh
سلام خاتون مهرم! از حضور گرمت و حرفای گرم و دلچسبت ممنونم.وای! فقط و فقط خدا و یه نفر دیگه میدونه که چقدر انرژی گرفتم. با اون شعر ٬ نه بهتره بگم با اون آوای آسمونیت بهم روحیه دادی. بله«می شود از راه دور. از خاک سرد
بر بهار میهنی لبخند زد»
باز هم این نوای دلنشینت رو مثل همیشه نیوشا میشم و به جان میخرم.
برم که کلی کارام مونده. هنوز سبزه ننداختم. آخه تو این سرما کی گفته که سبزه بالا میاد؟!! ولی خدا کنه که بشه....
در ضمن از سرکار سیمرغ عزیز هم تشکر میکنم. به خاطر عنایت لطفشون. باور کنید سرکار اینا همش حرفای دل من به این خاتونه. خودشم میدونه. هر چند با واژه های ابتدایی میاد ولی مهم اینه که از ته ته دلمه.
خب گل من ! من باید برم . پس یادت نره دعا کن این عدسا سبز بشه.مثل پارسال باز خشک و کچل نشه!!!
پاینده باشد و کامیاب
درودی دیگر.
یه شعر هست اسم شاعرش یادم رفته وقتی از بهار گفتی یاد شعری از اون افتادم که د مورد پاییز سروده .مطلع شعر این که در ذهنم است اینه..
خیزید و خز آرید که هنگام خزان است
باد خنک از جانب خوارزم وزان است
.بقیه شعر یادم نیست بطور نا کامل در ذهنم است .اسم شاعرشم که که فکر کنم تو دربار یکی از این سلجوقی یا یه سلسله دیگه بوده یادم نیست ..اگه یادت است ممنون می شم بم بگی...همینطور مابقی شعر.
ایدون باد.
بدرود
سلام. اسم اون شاعر یادم اومد منوچهری دامغانی...
در دربار سلطان محمود غزنوی شعر می گفت و شاعر دربار بود..خودم پیداش کردم..سوالمو پس میگیرم..
سلام دریا بانو
دلم برات تنگ شده خیلی امیدوارم این شادی وجنب وجوش بهاری سراغ تو هم اومده باشه دریا جونم من امروز داشتم برای همنفس عزیزم شباهنگ کامنت میزاشتم یهو احساس بد دوری از دوستان پکرم کرد خیلی بده که من بزودی برمیگردم ولی دوستای خوبمو ندیدم دریا جونم میخوام دوستامو ببینم تا هستم اینجا یالا من باید ببینمت تو رو که حتماْ میخوام ببینم یعنی میشه تازه میخوام عکس بگیرم ببرم برای شباهنگ ...................
سلام....
من تازه امروز اینجا رو کشف کردم....
خیلی وبلاگ قشنگی دارین....
تقریبا همشو خوندم...
منم عاشقم ولی مثه خورشید....
بهم سر بزن
با تبادل لینک موافقی ؟
سلام
مثل همیشه خوشحالم که با بیرون رفتن از وبلاگ نیوشا احساس می کنم که چیزی یاد گرفتم...ممونم که تنهام نمیگذاری و به یادم هستی...بازم منتظرتم
سلام دوست خوبم
و ممنون که به من سر می زنی و من از نظرت مطلع می کنی
اگر برات امکان داره لینک من در جمع دوستانت قرار بده
من این کار را قبلا کردم
ممنون
موفق باشی