ناامیدم مکن از سابقه لطف ازل
تو چه دانی که پس پرده چه خوب است و چه زشت
همه کس طالب یار است چه هشیار و چه مست
همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت
با یک درود دوباره
امشب وقتی با شباهنگ عزیزم بانوی مهرم و هم نفس همیشگیم ( پایه گذار وبلاگ حدیث دل ) صحبت می کردم، با وجود تمام احساسی که گاهی از تلخی سخن میگفت اما انرژی قشنگی دریافت کردم. انرژی که از سخنان این بانوی بزرگ بیانگر طلوعی دوباره بود و همین امر باعث شد که خدمت شما نازنینانم بیام و این حس زیبا را با هم قسمت کنیم.
تولد شبیه مرگه، اما تولد، ارزش مردن را داره. از اعماق تیره ی مرگه که صبحی روشن طلوع میکنه، خورشید تازه ای سر بیرون می آره. اگه غلظت تاریکی را خوب حس کنیم، سپیده دمان، زیاد دور نیست. هنگامی که رنج ها از حد درد می گذرن، سعادت خود بخود نمایانگر میشه. هرگز تلاش نکنیم تا از رنج ها فرار کنیم، رنجها، میعادگاه ما با لطافته. از آنها نباید اجتناب کرد، از میانشون باید عبور کرد. دور زدن رنجها چاره ی کار نیست. باید از میان رنج ها گذشت و در آن سوخت اما هیچ چیز توان نابود کردن ما را نداره. تنها چیزی که در این میون میسوزه و نابود میشه، خرت و پرت های بیهوده ایه که جمعشون کردیم. اون چیزی که می سوزه و نابود میشه، من و شما نیستیم، بلکه با این سوخت، بی مرگی خود را تجربه میکنیم. با گذر آگاهانه از میون مرگ، رمز حیات نامیرا و جاودانه را درک خواهیم نمود.
بنابراین اولین گام، گذر از میانه ی رنج هاست. بگذاریم اون چیزهایی که در وجودمون گره خورده، باز بشه و خودشو نشون بده. هیچ چیز نباید سرکوب بشه، این گونه است که میشه از اونها رها شد. هیچ وقت نازپروران تنعم به رستگاری راه پیدا نمی کنن. عاشقی شیوه ی رندان بلاکشه. اگه ما در کنار رود هستیم، اگه از برج عاج نفسانیات خود فرود نمی یایم و آبی نمی نوشیم، همیشه تشنه می مونیم. رودخانه را نباید سرزنش کرد. رودخانه همواره بوده و هست، این ما هستیم که زیر بار سنگین نفس گرفتار شدیم.
باید بار دیگه مرد تا از نو تولد یافت. تولدی سرشار از زیبایی و عشق به امید چنین تولدی
سلام
من بازم اول شدم
میرم مطالبتون رو بخونم
حتما باید خوندنی باشه
سلام ...نوشته زیباتو خوندم ..روزی به باد گفتند تو دیوانه ای ؟؟گفت نه ...گفتند پس چرا چون دیوانگان این سو و آن سو میروی ..گفت حکم من این است ...دوست عزیز..آسمان اعتبار از عشق میخواهد ..ما ادمها اعتبار از خود ..ما کجاییم ؟؟؟میدانی ؟؟؟؟؟
سلام . مطلبتون عالی بود
با سلام و درود جاودانه به حضور آموزگار عشق و وفا و مهر!
قبلا خدمت رسیدم برای عرض تبریک این منزل نو . ولی خب آخر شب بود و همه جا تعطیل. نه گلی نه شیرینی . هیچی نداشتم که بیام. ببخشید . ولی اینبار با یه بیت شعر قشنگ که محبوب خودتم هست اومدم تا یه هدیه کوچیک به این خونه دیدنی باشه.
***********
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریــده عـــــــــالم دوام ما
************
ممنونم از این همه لطف و مهربونی بی ریا و بی دریغت. فقط امیدوارم که شایسته این همه مهر ورزی باشم.
عزیزم متنتون فوق العاده بود شاید حتی با خوندنش آدم یه جون تازه میگیره. کاملا موافقم. شاید بشه گفت که میتونیم از هر لحظه تولدی بیافرینیم. یه تولد دوباره. حتی از یه لبخند ساده به لبی نشوندن هم میشه تولدی آفرید مگه نه؟؟؟
حتی از پیدا کردن کسی که مثل یه همدم براش میمونه. یه همراه. یه همنفس! یا شایدم یه ستاره! میدونی چی میگم٬ میشه از این راه هم به یه تولد دوباره رسید . من که رسیدم. یا اصلا حتی میشه از کشتن گذشته و از مرگ اون ٬ از لاشه های مفیدش پلی زد واسه آینده . واسه همون تولد دوباره.میدونم که خوب میدونی. چقدر خوبه که همه از این مکتب دست پربرن بیرون. یاد بگیرن که این دنیا و متعلقاتش فانیه. همش خرت و پرتای بیهودست . و ای کاش کسی دیگه پیدانمیشد به خاطر این بیهوده ها دل کسی رو برنجونه و همه به این باور میرسیدن که میتوان آغازی دوباره یافت٬ تنها با نوشیدن جرعه ای از این رود خروشان!....
امیدوارم که با این دنیای قشنگت برام جاودانه بمونی
دوستت دارم.
پاینده باشید و در پناه حضرت دوست
سلام
خوشحالم که میتونیم باهم تبادل لینک داشته باشیم
آرزومند شادیهای همه دوستان عزیز بلاگرم هستم
پیروز و کامیاب باشی
سلام
با خوندن متن زیبا و عرفانیتون یاد این شعر افتادم که می گه :
بمیر ای دوست پیش از مرگ اگر می زندگی خواهی
...
کاملا موافقم
همون طور که می گن به حساب خودتون رسیدگی کنین قبل از این که به حسابتون برسن ، می شه بمیریم قبل از این که تلف بشیم !!
البته پاکباختگی رو چشم پوشی از لذات دنیایی نمی دونم
ولی غرق شدن تو این لذاتو هم قبول ندارم
لذتهای دنیای مادی مثل اقیانوسی می مونه که می شه توش شنا کرد تا به ساحل آرامش رسید و می شه توش غرق شد
متاسفانه غرق شدن تو دریای زندگی بین بعضی از ماها که از روحیه عادی و فطریمون دور افتادیم چیزیه که زندگی می نامیمش
و اون چیزی که مردن پیش از مرگ نامیده می شه همانا شنا در اون اقیانوس و غرق نشدن در لذات مادیه
در واقع لذتها ی دنیایی بستری هستن که می تونن فضای لازم رو برای تکامل ما مهیا کنن
به شرطی که تبدیل به هدف نشن
حالا اگه تو این مسیر بتونیم تخته پاره ای ، بلمی یا کشتی ای پیدا کنیم که سریعتر به مقصد برسونتمون که دیگه نور علی نوره
خوب مصباح هدی و سفینه ی نجات هم به همین کار میان دیگه ...
...
واقعا متن جالب و قابل تاملی بود
درسته که مسیح الان با خوندن اون متن شروع کرد به پرچونگی
ولی خودش بهتر از هر کسی می دونه که باید بارها و بارها این متنو بخونه و تکرار کنه تا شاید بتونه به ذره ای از معرفت نابی که تو کلمه کلمه ی اون نهفته دست پیدا کنه
...
سربلند بمونی و ایرونی