دو بعد تولد


نیوشای سخن اینبار در شرایطی مینویسه که تمام سعیشو برای نوشتن داره انجام میده اگه نکات مبهم و گنگی توی نوشته هاش بود خوشحال میشه که راهنمائیش کنین

 

در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم

بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم

 

می بهشت ننوشم ز دست ساقی رضوان

مرا به باده چه حاجت که مست روی تو باشم

 

به وقت صبح قیامت که سر ز خاک بر آرم

به گفتگوی تو خیزم به جستجوی تو باشم

 

حدیث روضه نگویم گل بهشت نبویم

جمال حور نجویم دوان به سوی تو باشم

 

در آرزوی تو  ...

 

زندگی واقعی با تولد دوباره آغاز میشه. تولد نخست، فقط جسم رو تامین میکنه و زندگی جسم رو میسر میسازه. تولد دوباره، تولد معنوی فرده، به اینصورت که فرد به مانند یک روح متولد میشه. و زمانی که این روح با جسم تلاقی میکنه، از تلاقی مبارک این دو، موسیقی کیهان آفریده میشه. همانگونه که از دیدار عاشق و معشوق سرمستی و شور زاده میشه. اما شور و سرمستی دیدار روح و جسم ضریبی چند برابر داره، بی نهایته، بی حصاره .

ما انسانها معمولا طوری زندگی میکنیم که گویی جسم محض هستیم نیازی به زایش روح نداریم. ماشین من، لباس من، خونه ی من، کار من، مقام اجتماعی من و ... من من من اما پرورش روح کجا ؟

مسیح سخن بسیار زیبایی دارن: " به ملکوت پروردگار وارد نخواهید شد، مگر آن که تولدی دوباره یابی." همه ی تلاش ادیان به دنیا آوردن روح انسانه.

پروژه ی دین، تولد دوباره ی روحی آدمی است.

هیچکس هم نمیتونه به انسان این تولد دوباره رو بده مگه خود شخص. فقط این خود ما هستیم که میتونیم خودمون رو حمایت کنیم. زمینه رو میشه دیگران فراهم کنن اما کار اصلی با خود فرده. فقط این خود ما هستیم که تصمیم میگیریم و کاری رو به انجام میرسونیم. به گفته ی سقراط : " من قابله ام اما به دنیا آوردن کار توست "

 

حالا نیوشای سخن تصمیم داره که متولد بشه، فکر میکنین میتونه ؟

 

همیشه دوستتون دارم

 

 

روز زن ... ؟‌


تو باری بهترین هایت را به جهان می ببخش
چرا که این همه را
نه برای کسی
که برای خیری ورای خود و همه کس می کنی

فرهنگ جامعه که برآیند ارزش ها، اندیشه ها و خواست های یک ملت است، به میزان وسعت و اعتبارش همواره درعرصه ی جهانی ابراز وجود  مینماید. در اغلب جوامع از زنان به عنوان هدف و کارابزار برای گسترش تبلیغات و اعلام حضور استفاده میکنند. در واقع زنان به جهت تاثیر گذاری عمیق و گسترده ای که می توانند در سطوح مختلف جامعه داشته باشند، به عنوان بهترین راه جهت انتقال آفات فرهنگی انتخاب  می شوند و از ویژگیهای جسمی، عاطفی و نقش اجتماعی زنان برای تهاجم به فرهنگ سوء استفاده می شود. الفبای حقوق خانواده، بر پایه محبت پی ریزی شده و نقش آفرین هستی، زن را نقش آفرین تاریخ آفریده است. زن مربی بشریت است و کانون تربیت خانواده، بدون این مربی شایسته، جامعه رنگ سعادت نخواهد دید و خانه، حضور مسوولانه و مدبرانه مادری کاردان را می طلبد. این نقش نمی تواند تشریفاتی یا حتی قراردادی باشد و یگانه ی هستی بخش در نظام زیبا و حکیمانه آفرینش زن را در چنین جایگاهی قرار داده است. زن کانون هستی و پایگاه  مهرورزی  و عشق و خانواده، مرکز آموزش صفا، صمیمیت، ایثار و عطوفت به همگان است. نظری به تاریخ حیات زن در اعصار پیشین و جست وجو در رویدادهای گوناگونی که زن عهده دار نقش آنها بوده، این نکته را آشکار می سازد که هرگاه زن جان و روان خویش را بدور از هر ناخالصی و همراه با اقتداری که در وجود او میتوان یافت به حکمیت و مدیریت پرداخته  و هر بار که ضمیر خویش را از زنگار هوس و ظاهرسازی  پاک نموده ، چنان با عظمت و نیرومند می شود که حتی ممکن است تعیین سرنوشت تاریخ ملتی، به اراده او بستگی پیدا کند. در این زمره زنان بسیاری را میتوان نام برد که حتی عهده دار حکمرانی بر سرزمین گوهر بار ایران زمین بوده اند.
و این اقتداریست که بارها و بارها تاریخ  در خویش به تکرار نشسته ... و حال و حال تو فکر میکنی سهم تو از 365 روز سال تنها یک روز است . روز تعارفات چهارلا پنج لا و هندوانه های کال و رسیده !! در این روز ، روز خودت ، باید فراموش کنی که تو همان هستی که نه حق سرپستی فرزندت را داری ، نه تنها و بی اذن همسر و پدرت مسافرت رفتن و نه امنیت تنها در خیابان های تاریک شهرقدم زدن . فراموش کنی هم نوعانت را که برای گذران زندگی ، آراسته در گوشه ی خیابان به هر راننده ی ماشین مدل بالایی لبخندی می زنند و با لوندی سر تکان می دهند . فراموش کنی که تنها سهم خواهرانت در ایلام و اهواز از این دنیا پیت نفتی ست که خود را به آتش کشند . قرار است همه ی اینها را فراموش شود . با هدیه ی روز مادر ،‌ یک دسته گل یا زود پز و آرام پز و قابلمه ی تفلن و بشقاب چینی یا النگو های زرد خیره کننده  و یک روز شام درست نکردن و ظرف نشستن . آیا این حق السکوت نیست ؟ !
امروز روز مادر است  . مادری که بهشت زیر پای اوست . البته می دانید منظور همان زنان و مادرانی که غوطه ور در  قوانین فرهنگ مردسالار است  که در خویش می لولند و با خشنودی  فردیت و هویت مستقل خود را انکار می کنند . آهوان خوش خرام مسیر ساده و کوتاه بین آشپزخانه و ... و چهار فصل زندگی یک زن ایرانی ...
روز اول : شما امروز چشم و چراغ این خانه خواهید بود 
روز دوم : شما امروز رونق  این خانه خواهید بود 
روز سوم : شما امروز موجبات دل گرمی این خانه خواهید بود
 روز چهارم : شما امروز صرفا زن  این خانه خواهید بود
امروز روز زن است اما نه روز زنی که تنها مردان را از دامان خویش به معراج میفرستد و نه تنها همسری فداکار که بهترین قرمه سبزی دنیا را می پزد ... امروز روز زن است زنی که هدفمند است و جهیده.
و ای دوست توی آینه های خاک گرفته به خویش نگاه کن  . به چشم هایی که از گریه پف کرده اند. به چین و چروک های رد پای غصه ها.
خودتان را باور کنید و باور کنید که قوی هستین و همین را فریاد کنید . قوی بودن که به عضله های پرورش یافته نیست.. می دانید و حتما خوب میدانید مورچه قوی ترین موجود روی زمینه است چون می تواند صد برابر وزن خویش بار حمل کند. یک نگاه به ساق پاهاتان بندازید . با این که نازک هستن و ظریف ولی قرار است تنها تکیه گاه  باشند . حتی اگه زنجیر ظریفی از نقره با ماه و ستاره به دورشون پیچیده باشد نگاه کنید . " ما به جز زنجیرهامان چیزی نداریم که از دست بدهیم . " کافیست فقط دستانمان اراده کنند تا همه ی زنجیرها پاره شوند. کلید درهای بسته ی قفس ها توی جیب خودماست  فقط کافیست دستمان نلرزد . می دانید ؟ هیچ چیز همانند اراده ی پرواز پریدن را آسان نمی کند .
دست و پام میلرزه
نه از ترس ها نه
نمیدونم شایدم از ترسه
شایدم مثل دلهره قبل از امتحانه
شایدم از شوقه از خوشحالیه
شایدم از خشم سالیان سال له شدنه
شاید که اصلا لرزش نیست بال زدنه
بیایید پرواز کنیم. 
یادمان باشد که باید فراتر از سالاریها رفت بینش منسوخ  فیمنیسم یا لجن زار قوانین یکسو نگر مرد سالار را باید به دور ریخت این بعد تک جنسی نگری است که انسان را به بیهوده گرایی میکشاند مگر نه اینکه زن یا مرد در کنار هم هستی را جلوگر میسازند مگر نه اینکه هر یک کامل کننده ی دیگریست. مگر نه اینکه قبل از پرداختن به جنسیت هر یک از ما انسان هستیم ... چرا فقط امروز روز زن باشد و چرا فردا فقط روز مرد ...  چرا هر روزمان روز تو و روز من و روز تمام زنان و مردان شایسته نباشد ؟ 
یادمان باشد که من هنوز همان زن ایرانی هستم با فراخ ترین دل و پر مهرترین نگاه ...
مبارک...
به همه ی انسانها...
بودن به از نبود شدن
خاصه در بهار...

این روز و تمام روزهای باور بودن بر تمام عزیزان مبارک و خجسته

 

اینبار کوتاه


                    هر که را با خط سبزت سر سودا باشد        پای از این دایره بیرون ننهد تا باشد 
                    من چو از خاک لحد لاله صفت بر خیزم        داغ سودای تو ام سـر سویدا باشد


ای دوست! چه گویی که عشق از عاشق است و یا از معشوق ؟
نی نی ! دریغا در عشق مقامی باشد که عاشق و معشوق را از آن خبر نباشد 



                                                                               
« تمهیدات - عین القضات همدانی »


در پناه معبد عشق