انواع عشق

 

کوتاهی های نیوشای سخن با بزرگیهای دوستانش رنگی زیبا به خود میگیره ... از اینکه کمتر زمانی به دست میاد که بتونم جبران محبت‌ها و همراهی‌های شما عزیزان رو داشته باشم پوزش میخوام ... امروز یک روز زیباست که جا داره از عشق صحبت کنیم و محک آزمایش رو به دستان خودمون بسپاریم زمانی که از این واژه مقدس استفاده میکنیم آیا در جایگاه چنین قداستی قرار داریم یا نی

سه نوع عشق وجود دارد :

اولین نوع عشق معطوف به غرض است. فردی زیبا را میبینیم . با وقار و با اندامی متناسب. از دیدنش هیجان زده میشویم و فکر میکنیم عاشق شده ایم. ما واقعا صاحب ان حس نیستیم، عشق از بیرون حادث شده. این عشقی است که به آن شهوت میگوییم و فکر و ذکرمان این است که چه طوری این شی زیبا را متعلق به خود مان کنیم. چگونه این شی زیبا را استثمارش کنیم و چگونه ان را تصاحب نماییم. به یاد داشته باشیم که که اگر این فرد زیباست فقط برای ما زیبا نیست بلکه برای دیگران هم زیباست . بنابراین خیلی از انسانها عاشق زیبایی او میشوند. با این عشق رشک و حسد و رقابت زیاد و تمام چیزهای زشتی که همراه عشق یا به اصلاح عشق می آید سر بر می آورد. شروع میکنیم به تصاحب و به این ترتیب آن فرد را نابود میکنیم. از دادن ازادی امتناع میکنیم. در حالیکه آن فرد زیبا بود زیرا آزاد بود. آزادی جزیی از زیبایی است. اگر عاشق فردی که ازاد بوده در واقع ما عاشق آن آزادی شده ایم.  ولی حالا او را داخل چهار دیواری خانه تمام امکانات ازادی او را ویران میکنیم، در عین حال زیبایی او را هم ویران ساخته ایم و ناگهان در می یابیم که عاشق چنین فردی نیستیم و شروع میکنید به دنبال دیگری گشتن و متوجه نمیشویم که چه اتفاقی افتاده است. این اولین نوع عشق است. عشقی که نه مهم است و نه ارزشی دارد.

دومین نوع عشق این است که عرض دیگر مهم نیست، خود فعل عشق مهم میشود: ماییم که عاشقیم. ماییم که عشق به دیگری ارزانی  میداریم. وقتی که عاشق میشویم عشقی از نوع دوم،  شور و شعفی بیش از عشق نوع اول احساس میکنیم. چون این نوع عشق میداند که چگونه آزادی معشوق را محفوظ نگه دارد. عشق یعنی هدیه هر آنچه زیباست به معشوق. اگر زن یا مردی را دوست میداریم  اولین هدیه ای که به او میدهیم آزادی است. این نوع عشق بر ضد ازادی نیست و تملک طلب هم نیست. این نوع عشق بیشتر خاصیت دوستی دارد تا شهوت و برای روح ما غنا بخش است. در نوع اول غرض یکی است و خواستارآن بسیار -  در نوع دوم موضوع یکی است و در جهات مختلف جاری میشود: نثار کردن عشق در جهات بسیار به مردم بسیار. هرچه بیشتر عشق بورزیم بیشتر رشد میکنیم. اگر عاشق یک نفر باشیم عشق غنی نیست. اگر عاشق دو نفر باشیم عشق ما دو برابر غنی است.  اگر عاشق خیلی ها باشیم یا عاشق کل بشر یا حتی حیوانات و حتی درختان  به این طریق عشق ما گسترش پیدا میکند و به همان اندازه خود ما گسترش می یابیم. وقتی فردی به این مرحله برسد که بر هر چه موجود است عشق بورزد، عشقش دیگر مشروط نخواهد بود. ولی عشق به نوع دوم ختم نمیشود و نوع سومی هم دارد:

وقتی غرض و موضوع ناپدید بشوند عشق سوم پدید می آید . دراولی غرض مهم بود و در دومی موضوع  ولی در سومی تعالی مهم است. در سومی حقیقت را به غرض یا موضوع تجزیه نمیکنیم:  به عاشق و معشوق. تمام تجزیه و تقسیمها به وحدت میرسند و فقط عشق باقی میماند و بس. تا قسمت دوم فقط ما عاشقیم و چیزی مثل مرز ما را در محدوده نگه میدارد - با سومی تمام تعریف و تبیین ها ناپدید میشوند. عشق باقی میماند نه ما. این همان چیزی است که عیسی مسیح به ان اشاره میکند و میگوید "خدا عشق است". عاشق به سادگی عشق است . عمل نیست بلکه ذات شخص است. اینطوری نیست که صبح عاشق باشید و بعد از ظهر فارغ .

عشق نوع اول از طرف مقابل شیی میسازد: زن من - فرزند من  و با همین تملک و تعلق روح طرف مقابل را میکشد. در نوع دوم طرف مقابل,  انسان تلقی میشود و مورد احترام است. چگونه میتوان کسی را که مورد احترام است تملک و تصاحب کرد. ولی اصلا با مقام بلند عشق سوم قابل مقایسه نیت زیرا آنجا هیچ دوگانگی وجود ندارد .فقط وحدت است. عمق است و بس. پس نگران نباشیم از اینکه خودمان را ببازیم چون خود را باختن تنها راه رسیدن به خود است

 

 در پناه معبد عشق

 

نظرات 19 + ارسال نظر
نخل تنهای جنوب شنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 03:47 ب.ظ http://neihamboon.blogsky.com

سلاممممممممممم نیوشای سخن عزیزم
بالاخره انتظار به سر رسید!!
اولم که شدم
برم بخونم
برمیگردم
بای
ایمان

سام نریمان یکشنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 02:48 ب.ظ

نشانی

خانه دوست کجاست درفلق بودکه پرسیدسوار
آسمان مکثی کرد
رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شن ها بخشید
وبه انگشت نشان داد سپیداری و گفت
نرسیده به درخت
کوچه باغی است که از خواب خداسبزتراست
ودران عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است
میروی تاته آن کوچه که ازپشت بلوغ سر بدر می آورد
به سمت گل تنهایی می پیچی
دوقدم مانده به گل
پای فواره جاوید اساطیر زمین میمانی
وترا ترسی شفاف فرا میگیرد
در صمیمیت سیال فضا خش خشی می شنوی
کودکی میبینی
رفته از کاج بلندی بالا جوجه بردارد از لانه نور
و از او می پرسی خانه دوست کجاست
سهراب سپهری
کتاب حجم سبز
1346

مسیح سه‌شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 11:56 ب.ظ http://aaddee.blogsky.com

سلام آموزگار عشق

مسیح از تو دوست گرامی کم نیاموخته

پس جا داره که روز معلمو بهت تبریک بگه

سربلند بمونی و ایرونی

شباهنگ پنج‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 11:53 ق.ظ http://hamnafas.blogsky.com

سلام خاتون
با عذر تاخیر
باز این مسیح اول شد ؟؟ تبریک منو هم پذیرا باشید . به پاس درس عشقی که از این مکتب گرفتم سبد سبد یاس تقدیم روی خوبت.
قبل از اول : آرزو میکنم که همیشه این دلکده عطر طراوت و تازگی بده و حتی مشغله ها مانع از به روز شدن این مکتب عشق نباشن.
و اما از هر چه بگذریم سخن دوست خوشتر است. راستش با اینکه این مرتبه ها رو قبول دارم ولی نهایتا به این فکر میکنم که همه اینا به مبدا ختم میشن و به مقصد میرسن. پس چقدر خوبه که همیشه عطر و بوی پاکی و زلالی ذات این عصاره حیات همیشه جاودان بمونه.

پاینده باشید و سرفراز مهربان

موسا شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 02:45 ب.ظ http://www.zehneziba.blogsky.com/

سلام
مطلبتو بعد می خونم ولی از اونجایی که برای همه کسانی که خوب می نویسند احترام قائلم و از اونجایی که نیمچه آگاهی در مورد طراحی و تغییر رنگ وبلاگ دارم .... و باز از اونجایی که با توجه به متنهای زیبای شما حیفه که زمینه و رنگ فونتتون به این رنگ و شکل باشه .... حاضرم در طراحی (( نیوشای سخن )) بهتون کمک کنم دوست من

ای میل من :zehne.ziba@yahoo.com

سام نریمان جمعه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 11:57 ق.ظ

سلام:
ارزش یک خواهر را،از کسی بپرسکه آن را ندارد.

ارزش ده سال را،از زوج هائی بپرس که تازه از هم جدا شده اند.

ارزش چهار سال را، از یک فارغ التحصیل دانشگاه بپرس.

ارزش یک سال را،از دانش آموزی بپرس که در امتحان نهائی مردود شده است.

ارزش یک ماه را،از مادری بپرس که کودک نارس به دنیا آورده است.

ارزش یک هفته را،از ویراستار یک مجله هفتگی بپرس.

ارزش یک ساعت را،عاشقانی بپرس که در انتظار زمان قرار ملاقات هستند.

ارزش یک دقیقه را،از کسی بپرس که به قطار، اتوبوس یا هواپیما نرسیده است.

ارزش یک ثانیه را،از کسی بپرس که از حادثه ای جان سالم به در برده است.

ارزش یک میلی ثانیه را، از کسی بپرس که در مسابقات المپیک، مدال نقره برده است.

زمان برای هیچکس صبر نمی کند. قدر هر لحظه خود را بدانید. قدر آن را بیشتر خواهید دانست، اگر بتوانید آن را با دیگران نیز تقسیم کنید.

برای پی بردن به ارزش یک دوست، آن را از دست بده.

بی آشیانه یکشنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 06:18 ق.ظ http://eshghyahavas.blogsky.com

سلام نیوشای عزیز:
دیگه به من سر نمیزنی!!!

بی آشیانه
http://eshghyahavas.blogsky.com
eshghyahavas@yahoo.com

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 08:14 ق.ظ

سوال بی جواب 85/3/3 ساعت: 22:54

ز دریا پرسیدم که محبت چیست؟
گفتا بی نیازتر از من.
ز آتش پرسیدم که محبت چیست؟
گفتا سوزنده تر از من.
ز آب پرسیدم که محبت چیست؟
گفتا روان تر از من.
ز خاک پرسیدم که محبت چیست؟
گفتا افتاده تر از من.
ز شمع پرسیدم که محبت چیست؟
گفتا گرم تر از من.
ز گل پرسیدم که محبت چیست؟
گفتا زیباتر من.
ز پروانه پرسیدم که محبت چیست؟
گفتا دل داده تر از من.
زمحبت پرسیدم که محبت چیست؟
گفتا خود عشق است!
ز عشق پرسیدم که محبت چیست؟
گفت آنچه تو دیدی!

ایزدی دوشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 02:03 ق.ظ http://moghan.blogfa.com

سلام .من برگشتم ....ببخشید که دیر میام اینجا
اما واقعا عشق نوع ۳ واقعا عالیه

خشایارشا پنج‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 04:05 ب.ظ http://khashayar-sha.blogfa.com

درود بر شما!

عشق یکی است...
بیایید به یکدیگر هرگونه که هستیم و می توانیم مهر بورزیم...

بدرود!

مرد پرهیزکار شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 05:31 ق.ظ http://iparsaman.blogsky.com

سلام نیوشا جان:
آپ نمی کنی؟

مرد پرهیزکار
http://iparsaman.blogsky.com
iparsaman@gmail.com

امیر دات اچ جمعه 19 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 07:24 ب.ظ

اقا من نمیفهمم
یعنی نفهمیدم
یعنی هوم ؟
هوم ؟
یعنی خیلی سنگین بود

بانوی گمشده یکشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:06 ق.ظ http://perdue.blogsky.com

سلام.
خسته نباشید.
منو یادتون میاد؟ خیلی خوشحال شدم که بهتون سر زدم. بسیار زیبا بود. امیدوارم این کلمات ساده، بتونن احساس منو برسونن.
حرف دیگه ای ندارم که بگم...
بانوی گمشده

گرگ عاشق جمعه 2 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 03:58 ق.ظ http://djmoghadam.persianblog.com

سلام نیوشای سخن یا همون دریا بانوی خوب خودمون
من تو جمله های بالا با شما موافقم ولی یه مشکل دارم که باید خصوصی با شما در میون بگذارم
ولی نوع عشق دوم و سوم رو خیلی دوست دارم
شاد باشید و ایرانی

[ بدون نام ] شنبه 3 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 12:19 ق.ظ

دختر و بهار
دختر کنار پنجره تنها نشست و گفت
ای دختر بهار حسد می برم به تو
عطر و گل و ترانه و سر مستی ترا
با هر چه طالبی بخدا می خرم ز تو
بر شاخ نوجوان درختی شکوفه ای
با ناز میگشود دو چشمان بسته را
میشست کاکلی به لب آب تقره فام
آن بالهای نازک زیبای خسته را
خورشید خنده کرد و ز امواج خنده اش
بر چهر روز روشنی دلکشی دوید
موجی سبک خزید و نسیمی به گوش او
رازی سرود و موج بنرمی از او رمید
خندید باغبان که سرانجام شد بهار
دیگر شکوفه کرده درختی که کاشتم
دختر شنید و گفت چه حاصل از این بهار
ای بس بهارها که بهاری نداشتم
خورشید تشنه کام در آن سوی آسمان
گویی میان مجمری از خون نشسته بود
می رفت روز و خیره در اندیشه ای غریب
دختر کنار پنجره محزون نشسته بود

فروغ فرخزاد

دلشدگان چهارشنبه 28 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 01:58 ب.ظ http://www.delshodegan.blogsky.com

دلشدگان دواره می نویسند...
می نویسند از... .

ناناز سه‌شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:25 ب.ظ http://onlynanaz.com

سلام عزیزم

امیر اچ یکشنبه 29 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 04:11 ب.ظ http://anvary.com

سلام علیک
انورا رد میشدئیم گفتیم ببینیم شما لحاف نداری بخوای بزنی؟

..... لحاف دوزیههههههههه

هفته های خاکستری جمعه 17 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 09:34 ب.ظ http://www.konesh-e-haftom.blogsky.com

بادرود.......

کسانی که بیشتر می دانند ....... کم تراسیرتوهمات می شوند.......

بازخوانی مستند تئوری مهدویت اززبان تاریخ...

بخش پایانی... کشته شدن مهدی موعود! به دست یک زن ریش دار!!!!!!!!!!!!!!

بدرود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد