با یک درود تازه
گاه افسانه ها صحبت هایی در نهایت سکوت در دل خویش دارند که بیانگر اندیشه های ژرف و نازک بین است با تامل در آنها آموخته های بسیاری را به ودیعه خواهیم گرفت یکی از این افسانه ها زندگی ققنوس است.
اگر به زندگی ققنوس توجه کنیم، راز بزرگی را در میابیم.
ققنوس پرنده ی عجیبی است. جفتی ندارد و در تنهایی سکنا میگزیند. منقارش مانند یک نی بلند است و نزدیک به صد سوراخ دارد و هر یک از این حفره ها صدایی خاص از خود ایجاد میکند و رازی را آشکار میسازد. وقتی پرنده این صدا را خود ایجاد میکند، همه پرندگان آسمان و ماهی های دریا را تحت تاثیر قرار میدهد و همه ی بادهای وحشی با شنیدن این موسیقی مدهوش کننده برای درک تجربه سکوت میکنند.
ققنوس حدود هزار سال زندگی میکند اما زمان مرگش را میداند. در آن زمان شاخه های بسیاری را در یک نقطه جمع میکند و آتشی بر می افروزد و بعد خودش را درون این آتش می اندازد و با منقارش از اعماق روح فریاد غم انگیزی بر می آورد که این ناله از اندوه مردنش خبر میدهد. پس از این فریاد ققنوس شروع به لرزیدن میکند. با آن صدا همه ی پرندگان گرد هم می آیند و واقعه ی مرگ را بخاطر می سپارند.
هنگام آخرین نفس، ققنوس دم و پرهای خود را باز میکند و با این کار آتش افروخته به سرعت توده ی چوب را شعله ور کرده و پرنده به یک توده ی سرخ داغ تبدیل میشود. وقتی ذغال گداخته به خاکستر تبدیل شد و فقط یک جرقه باقی ماند، یک ققنوس نوزاد از دل آن آتش بیرون می آید. انسان ها هم از بین میروند و نابود میشوند اما از این رفتن یک تولد تازه صورت میگیرد و همه چیز تازه میشود.
ما برای همیشه نابود میشویم تا در در این نابودی قادر به درک انرژی شویم این یک تولد دوباره و یک رستاخیز درونی است برای آنها که در راه رسیدن به معرفت میسوزند.
در پناه معبد عشق
سلااااااااااااااااااااااام
نیوشای عزیز
بعد از مدتها اسم وبلاگتون رو در فهرست بروز شده های بلاگ آسمونی دیدم
و خیلی خوشحال شدم
اومدم واسه عرض ادب و حترام
دوباره می رسم خدمتتون
...
همیشه شاد و پیروز باشین .
سلام
نابودی برای یک زندگی دوباره و متفاوت از گذشته...
نیوشا جان بادرودی گرم....
خوبی نازنین ؟
خوب ققنوس تا آنجاد که من می دانم یک پرنده افسانه ای و تخیلی است ووجودخارجی ندارد......
وبه روح وتناسخ بقا نیزبیگانه ام تا چیزی را نبینم و یا اثرش را
هرگزباورنمی کنم.........
آن خانه لطیف است.......... سخن هاش بگفتید
ازصاحب آن خانه........ نشانی بمن آرید...... (مولانا)
ولی همه اینها بهانه نمی شود تا شورو عشق نیوشا را تحسین نکنم..........
کاشکی دنیای شما بالاترازتجسم....... حقیقت بود
دوستت دارم فراوان یاردیرینه من
شاید روزی ودرفرصتی بیشترازدانش عشق شما بهره ببرم
ولی درین دنیا که همه چیز با سیم وزر ارزش گزاری می شود
جای عشق کجاست؟؟؟؟
سلام نیوشای عزیزم
مست عشقم مست شوقم مست دوست
مست آن دلبر که عالم مست اوست
* عید غدیر بر عاشقان ولایت گرامی باد *
٪*٪*٪*٪*٪*٪*٪*٪*٪*٪*٪*٪*٪*٪*٪*٪*٪*٪*٪*٪*٪*٪*
یه دنیا سپاس و ارادت
هم بابت ابراز لطف و محبت همیشگیتون در واگویه ها
و هم بابت شعر زیبا و دلنشینی که تو وبلاگ مسیح نوشتین
متشکرم
همیشه شاد و پیروز باشی .
مینویسم: دلام میخواهد الان قشنگترین آهنگ دنیا را بشنوم؛ چرا کسی هنوز آنرا نساخته؟
مینویسد: شاید قشنگترین آهنگ دنیا صدای قلبات باشد، من یکبار شنیدهام؛ یادت هست؟
نیوشا جان
باورتون میشه که من اولین بار است که آدرس وبلاگتون را میبینم
عجیبه*چقدر من کم توجه ام*اگر به زندگی ققنوس توجه کنیم، راز بزرگی را در میابیم.
خیلی جالب بود
به نظر من تولد دوباره یعنی که هیچگاه دیر نیست*دوباره بهار را ببین*دوباره زیبائیها را لمس کن
هنگام آخرین نفس، ققنوس دم و پرهای خود را باز میکند و با این کار آتش افروخته به سرعت توده ی چوب را شعله ور کرده و پرنده به یک توده ی سرخ داغ تبدیل میشود. وقتی ذغال گداخته به خاکستر تبدیل شد و فقط یک جرقه باقی ماند، یک ققنوس نوزاد از دل آن آتش بیرون می آید. انسان ها هم از بین میروند و نابود میشوند اما از این رفتن یک تولد تازه صورت میگیرد و همه چیز تازه میشود.
آنقدر مستم که بی کشتی به دریا می زنم
یا به عشقم می رسم یا غرق دریا می شوم