من پر معنا


من به اندازه‌ی گل‌های جهان شادابم
من به اندازه‌ی هر بیشه پر از اشواقم
من به اندازه‌ی دریا پر موجم، پر اوجم
و به سر شوق پریدن دارم
پر پروازی خود بگشایم
آسمان با همه‌ی گستره‌اش
نقطه‌ای هست حضیض
از برای عاشق
پر گشودن داخل حجم دل انداختگیست.
دل عاشق بی شک
وسعتش بی‌تایی است.  

من به اندازه‌ی گلهای جهان شادابم

من عاشق که به اشواق تو می‌بالم خوش

من عاشق یعنی

تو و من داخل یک حرف بزرگ

اینکه می‌گویم من

من پرمعنائیست

اینکه می‌گویم من، من به اندازه‌ی گلهای جهان دلشادم، من، من معنی دیگر دارد

آری اندازه‌ی گل‌های جهان دلشاد است.

 

من به ابعاد گرانمایه‌ی عشق

رفته‌ام راهی که می‌باید رفت

دیده‌ام آنچه که باید نگریست

خوانده‌ام آنچه که می‌باید خواند

تا که عشقم همه‌ی هستی و ایمان من است

من به اندازه‌ی گل‌های جهان دلشادم

 

"نیوشای سخن"

سلطنت عشق


درود به همراهان نیوشای سخن

 

یک بیت گیسوی عزیز نوشتن که همیشه  حس قشنگی از خوندنش بهم میده

 

"در ازل پرتو حسنت به تجلی دم زد ... عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد "

 

تنها عشقه که ملک جاویدان می‌بخشه. ملک و سلطنت واقعی، سلطنت عشقه. سلطنتی که پایه‌های تخت اون در درون خود ما استواره. در سلطنت دروغین، شما به دیگران حکم می‌رونین ولی در سلطنت واقعی، شما سلطان خویشین. ارباب خویش بودن، و برده‌ی میل قدرت و شهوت ریاست نبودن، شان و شکوهیه که نصیب افکار زودگذر نمیشه. امیال و خواسته‌ها جایگاه خودشون رو دارن طرد کامل اونها گفته‌ی عشق نیست، اما خواسته‌ها رو نباید خدای خویش ساخت تا جایی که برده‌ی اونها شد. ارباب شما هستین، امیال و خواهش‌ها خادم خواهند بود. خدمت اونها می‌تونه زندگی رو غنی‌تر کنه اما ریاست اونها زندگی رو به تباهی میکشونه.

این تنها معجزه‌ی عشقه و فقط از عهده‌ی اون بر میآد. باید خود را حقیقتا دوست داشت. چرا که وقتی خود رو به واقع دوست بدارین، هرگز خودتون رو ارزون نمی‌فروشین. اگر خود رو حقیقتا دوست داشته باشین، هرگز حاضر نخواین شد که آجری باشین تا دیگران با شما کاخ هوس خودشون رو بالا ببرن. اگه خودتون رو حقیقتا دوست داشته باشین، دیگه عمله‌ی خطا و خیانت و دروغ و زشتی نمی‌شین. اگه حقیقتا خودتون رو دوست داشته باشین، دیگه قطره‌ای نمی‌شین تا تبخیرتون کنن،‌ همه دریا میشین و تن جهان و دل جان و جان شما جان جهان.

اگه خودتون رو واقعا دوست داشته باشین، همه رو دوست خواهید داشت. عشق تنها سپریه که در برابر ضربه‌های مهلک تاب میاره. این جمله رو خوب به خاطر داشته باشیم که عشق تنها سپری خواهد بود که در برابر مشکلات ما را حفظ خواهد کرد.

 

عشقی مانا براتون آرزو میکنم

 

چرا عشق دردناکه ؟‌


تا بحال فکر کردین که چرا برخی  معتقدند که عشق دردناکه ؟‌

عشق دردناکه چون برای سعادت راه می‌آفرینه.

عشق دردناکه چون دگرگون میکنه.

عشق دردناکه چون کهنه بخاطر نو ناگزیره رها بشه.

هر دگرگونی دردناکه چون باید از عادتها گذشت. کهنه آشناست، ایمن و بی‌خطر؛‌ نو مطلقا شناخته شده است. ما در اقیانوسی ناشناخته در حرکت خواهیم بود. با نو، ذهن کارایی نخواهد داشت؛ با کهنه ذهن مدام در تکاپوست چون چیزی برای پرداختن داره.

در این شرایط ترس پدید میاد.  با رها کردن دنیای کهنه، راحتی و بی‌خطربودن ‌دنیا، درد پدیدار میشه. این درد همون دردی است که پرنده هنگام بیرون اومدن از تخم احساس میکنه. این درد همون دردی است که پرنده برای نخستین بار کوشش میکنه که پرواز کنه.

به همین خاطر بسیاری از انسان‌ها ترجیح می‌دن که بدون عشق زندگی کنن. اما باور نمی‌کنن که در حال رنج بردن هستن، رنجی بیهوده و بی هدف. اما درد حاصل از عشق، خلاقه. انسان رو به سطوح عالی‌تر سوق میده.

انسان بدون عشق خود شیفته میشه، چرا که فقط خودش رو میشناسه و بس. شحصی که خودش رو در عشقی عمیق،  برای خودشناسی،  برای دیگر شناسی، برای شوریدگی، برای سرمستی کامل، قرار نمیده، مانند کسی است که هیچ گاه آیینه ای برای دیدن در دست نداره. رابطه‌ی عشق یک آیینه است،‌هر چه عشق ناب‌تر و خالص‌تر باشه، تصویری زیباتر خواهیم داشت.

عشق یک آسمان بازه و عشاق بودن در پرواز بودن در این آسمانه. به طور حتم آسمان لایتناهی ترس آفرین خواهد بود اما زیباست و با شکوه و هدفمند.

باید از رخوت ها گذشت باید به انتها رسید باید بودن را باور کرد اون هم بودنی عاشقانه

 

در پناه معبد عشق