تنها زمانی باور کن و بپذیر که پس از مشاهده و موشکافی، از انطباق آن با عقل و استدلال یقین حاصل کنی و بدانی که به سود منفعت همگان تمام خواهد بود.
(بودا)
درود میفرستم خدمت همهی عزیزان متاسفانه به علت فیلتر شدن سایت بلاگ اسکای امکان حضور و به روز کردن وبلاگ رو نداشتم از اینکه توی این مدت نتونستم خدمت عزیزانی که همیشه جایگاه ویژهای در قلبم دارند٬ باشم٬ پوزش میخوام. امشب هم به لطف یکی از دوستان و همراهان بسیار عزیز برادر مهربان و بزرگوارم فرامرز و با اکانتی که ایشون در اختیارم قرار دادن از دام فیلتر بلاگ اسکای گذشتم و تونستم بیام اینجا فرامرز جان سپاس که با همت شما یکبار دیگه این سعادت رو داشتم که در کنار دوستان خوب باشم
سخن با گفتهی بودا آغاز شد و حال بهتره که یک رابطه بین ایمان و باور و نیایش با استدلال و درک پیدا کنیم. عشق تنها نیایش حقیقیست. نیایش، به هیچوجه رسمی نیست و نمیتونه باشه؛ اگه رسیمت پیدا کنه، دیگه نیایش نیست. نیاش رو نمیشه به کسی یاد داد. اگه این طور بشه، لطف نیایش به کل از دست میره. دینداری چیزی نیست که در کتاب و دفتر بشه اون را فراگرفت. باید به یک باور و به یک احساس به نام دین مبتلا شد. باید اون رو تنفس کرد. هیچکس نمیتونه او رو به انسان بیاموزه، اما خود انسان میتونه اون رو فرابگیره؛ لطف اون در تجربهی شخصی و اصالت و حقیقت اون، اینگونه پدیدار میشه.
نیایش رسمی در آیینهای موجود، از روح نیایش دور افتاده و شرطی شده. کودکان تحت اجبار والدین و ترس از اونها این مفاهیم و فرا میگیرن و با ذهنیت محدود در این زمینه بارمیآن. اونها مجبورن که اون چیزی رو فرابگیرن که طوطیوار براشون تکرار شده. اما دلشون بر درستی کارشون گواهی نمیده. نیایش اگه از دل باشه و از روی ایمان و باور هویت راستین پیدا میکنه و بین انسان و کل هستی پل میزنه. پس میشه گفت: نیاش رابطهی جزء است با کل، رابطهی موج است با دریا. اما این رابطه، یک رابطهی قلبیست نه یک رابطهی ذهنی. اما هر اون چیزی که هست دلیلی در خود نهفته داره و این درست برمیگرده به استدلال و منطق. پس در حقیقت نیایش یک رابطهی قلبی به همراه باوری عمیقه.
سکوت را بیاموز
بگذار، ذهن آرام تو
گوش کند و بیاموزد.
(فیثاغورث)
همیشه دوستتون دارم
در پناه معبد عشق
سلام. تو این منزلگه عشق ٬ آدم که زود به خلوتش میرسه چه صفایی داره.! بخصوص که بخواد اولین کسی باشه که حرفای این دفتر دل رو ورق بزنه. پس با اجازه اول بشم تا بعد برگردم......
ماخلوت رخوت زده ی مردابیم
تصویر سراب تشنگی در آبیم
عالم به وسعت بی خبری است
ای خواب تو بیداری و ما در خوابیم
با سلام و درود به خاتون سرزمین مهرو عشق!
به قلم توانا و آسمونی که هر گاه میتراود٬ دل را سرمست از حس دل انگیز عشق میکند.
چه زیبا نگاشتی . چه دل انگیز به واژه کشیدی این نیاز دل به ذات مطلق را که گاه حتی منطق از استدلال آن شانه خالی میکند و خود نیز تسلیم این لطیفترین نیاز فطر ی قلب میشود.
و چه زیباست دین عارفان و عاشقان. به قول دکتر سروش خدای عرفا ناز است و خدای علماراز و چه پر از عشق است همچو مولانا دیندار بودن و عاشق معبود بودن. و نیز موافقم با کلامتون که نباید این نیاز فطری نباید شرطی بشه و چه بسا باید از دل سرچشمه بگیره تا آرامش ضمیر ٬انبساط روح٬ ایجاد نشاط به ارمغان آورد.
و چه زیبا توصیف کردند دکتر چمران:
نیایش منحصر به انسانها نیست
تمام موجودات عالم در نیایشی
بزرگ شرکت دارند هر یک بزبان خود خدا را تسبیح می کنند
شعله شمع خود نیایشی است وسوختن پروانه نیایشی دیگر.... خنده معصوم کودک نیایشی است ومهر پاک مادر نیایشی دیگر....
نیایش یک مسیر روحانی ومکاشفه درونی است که در آن عصاره وجود آدمی می جوشد میسوزد بروح مبدل می شود
به فراخنای عالم هستی بالا میرود
ودر وجودکل حل می گردد.. آدمی قلب دارد که مرکز احساس
عرفانی وارتباط با کانون نامرئی حیات ودر ک زیبایی است
این قلب با محصولات عقل سیراب نمی شود
نیایش لطیف ترین وعمیق ترین نیاز فطری قلب است.
***********
پاینده باشید و پیوسته در پناه حضرت دوست
سلام
بازگشت پیروزمندانه و افتخار آفرینتونو تبریک می گم
باز هم معبد عشق معجزه ای دیگه رقم زد و برگی سبز به دفتر سرخ عشق افزوده شد
راستش همین طور که متنتونو می خوندم حرفای زیادی به ذهن بازیگوشم رسید که براتون بنویسم
تا این که رسیدم به فیثاغورث که هوشمندا نه می گفت :
سکوت را بیاموز
بگذار، ذهن آرام تو
گوش کند و بیاموزد
و مسیح تنها چیزی که تونست بگه این بود :
چشم
...
سربلند بمونی و ایرونی
نیوشاجان با درود فراوان...بنابرفرمایش بالای بودا..ملاک قبول ویاردهرباوری خردپویاوذهن جستجوگروهشیاراست..دراین جا قدرت شگفت خرد فعال نقش یک فیلتروصافی رادارد..ونخاله ها و بیهوده ها وبی مصرف ها را جلو میگیردوقابل استفاده ها را از خود گذرمی دهد......اگردین را همان راه بدانیم درست است که باید هرکس درزندگی برای خود راهی برگزیند..ولی اگرمنظورشما باورهای کلیشه ای قرون های گذشته است
نه هیچ گونه بایدی درگزیش آن وجود ندارد ودنیا بدون این باورها دنیای امن وبهتری خواهدبود..من کمترفکرمی کنم که این گونه پندارهادرراستای تئوری های شیادانه نگاهی دیگر امثال سروشهاباشد..ودرآخراینکه تنها ذهن آموزشگر اگربکار آموزش دهی نپردازد مانندیک کتاب خانه شیک با کتابهای گرانقدر است که هرگز آنها راورق نزده و نخوانده باشند! همیشه تندرست و شادکام باشی تلاش کن بی پرده تر بنویسی تا نوشته هایت موردسواستفاده شکست خوردگان و به بن بست رسیدگان ونابلدان قرارنگیرد...به پیش بامشت گره خورده و فریادهای رسا حتی ازکوچکترین پنجره موجود.
یاد آر ز شمع مرده یاد آر