سلام چه پست بحث بر انگیزی !!! ناخود آگاه با دیدن این جمله معروف شمس تبریزی٬ یاد دوره دانشگاه و کلاس فارسی عمومی افتادم . یادش بخیر که سر این جمله چه بحثی به پا شد تو کلاس. میدونی . مثل معروف هر کسی از ظن خود شد یار من.... پیش اومده. یعنی میشه گفت برداشتها و تعبیرهای مختلفی از این جمله معروف میتونه به قلم بیاد. خط سوم یعنی من. تو نگاه اول میتونم بگم یعنی نه در بند جانی نه جهان. میدونم که میدونی یعنی چی. پس به ایطال نمیکشم. تو یه تعبیر دیگه هم میشه گفت شاید به نوعی شخصیت همون « هیچ کس» ی باشه که عین القضات همدانی شکواییه های معروفش رو خطاب به اون مینویسه. هیچ کسی که مبهمه. یا اصلا بهتر بگیم چیزی تو مایه های کویریات دکتر٬ حتما خوندیش . همونی که با یه خط و قلم مبهم خطاب به ؟؟؟ مینویسند. خب شاید بهتره بگیم نه من به این راحتی از مخاطبشون باخبرم نه شما و نه خودشون از مخاطبی که براشون مینگاشتند اطلاعی داشتن. ولی مهم این بود که حرف دلشو ن بود. واما بد نیست تعبیر جالبی که یکی از بچه های کلاس از قولی داشتند و همیشه تو ذهنم نقش بست ٬بنویسم و اونهم اینکه: میشه گفت منظور شمس٬ از خطاط ٬ خالق باریتعالی بوده و خط نوع اول خلقت ملاءکه و فرشتگان بودند که خود پروردگار از سر آنان فقط آگاه است و خط دوم : خلقت حیوانات بوده که هر در وجود دارند بر خالق و دیگران عیان است و اما خط سوم: خلقت انسان: آفرینشی که نه خالق در باره اون نظر میدهد نه غیر خالق اختیار امیدوارم که با این قلم نارسا و ذهن کوچیک و حافظه ای نه چندان خوب٬ تعبیرم رسا بوده باشد. دوستت دارم. پاینده باشید و در پناه حضرت دوست
خط سوم آن راهیست که همه پا در آن گذاشتند اما...هیچ یک به مقصد خود نرسیدند..!
خطسوم
چهارشنبه 16 شهریورماه سال 1384 ساعت 01:16 ق.ظ
دوست گرامی درود اول اینکه ننوشتی این گفته شمس تبریزی است چون شما ننوشتی ..دیگری هم پاسخ خود شمس را بعنوان نظر خوش ابراز می نماید!!! واین هردو بی احترامی به شمس تبریزی است.. دانسته و یا ندانسته...................... واما خط سوم خطی است میان ماده گرائی و خداباوری(ازمنظرادیان)............ خطسوم یعنی اعتقادبه خرد کل هستی اما بی واسطه واسطه کیست؟ کسانی که دیگران و یا برخی عریان تر خود دعوی پیامبری و فرستادگی از جانب خدا کرده اند. خط سوم یعنی نفی توام با احترام باورهای دینی.. خدای بی واسطه! را فهمیدن..درک کردن واین میسرنیست مگراینکه در ابتدا خود را شناختن ومرحله خودشناسی بقول شمس چنان تو در تو و پیچیده است که اگر خیلی هشیارباشی خواهی توانست تنها پله هائی از آن را طی کنی!!! وبقول شمس انسان باید از خودشناسی به خداشناسی برسد.................................. واین درست نقطه مقابل بن مایه های ادیان است که خدا شناسی را مقدم بر خود شناسی!! می دانند. شمس میفرماید...نگویم : خدا شوی! کفر نگویم! آخراقسام نامیات(گیاهان) و حیوانات و جمادات ولطف جو فلک این همه در آدمی هست! وآنچه در آدمی هست... در اینها نیست! بدرود...
خطسوم
چهارشنبه 16 شهریورماه سال 1384 ساعت 02:08 ق.ظ
دوست عزیز. عرفان اگرچه مکتب فرارازاسلام است ولیکن مغزی را که خوره دین فراگرفت نمی تواند روشنفکرش خواند اگرچه کوهی کتاب خوانده باشد.. اصولا دین گرایان اندیشه های سرشارازچندگانگی دارند و هرگز نمی توانند آزاداندیش شوند شمس تبریزی با آنهمه پندار با اززشش نیز نتوانست از دامی که مذهب برپایش بسته بود بگریزد وخوره مذهب سلولهای مغزی اوراهم آلوده کرده بود... شماحتما کتاب خط سوم را داری و نظر این اندیشه بزرگ را در باره زن خوانده ای..او با همه بزرگی اش تحت تاثیردین به زن نگاهی هماننداسلام زن ستیزانه دارد. شمس می گوید: زن را همان به که پس دوک (آلت نخ ریسی) نشیند...در کنج خانه.. مشغول با آنکه تیماراوکند! بازکردن این قطعه گفته شمس بعنی اینکه..بهترین کار برای زنان اینست که کنج خانه بنشینند و نخ ریسی و تیمارداری (نگهداری از شوهروفرزند) نماید!! ذهن که بیمارو مبتلا به ویروس دین گردید.هرگز نمی شود آنرا پاک کرد مگراینکه شست و شوی کامل از ته مانده باورهای دینی گردد.....ذهن مذهب زده بیماراست اگرچه ذهن شمس تبریزی باشد.............!
سلام دوست عزیز و دوست داشتنی دخترکوچولو و پسرکوچولو بعد از مدت ها دوباره آمدند، اینبار هر روز مزاحم شما خواهند بود، خوشحال خواهیم شد اگر مثل گذشته با ما همراه باشید. امیدواریم دخترکوچولو و پسرکوچولو به خاطر این چند وقت کوتاهی ببخشید! در یکی کلبهء خرد چوبین، طَرفِ ویرانه ای، یاد داری؟ که یکی پیرزن روستایی پینه می رشت و می کرد زاری خامشی بود و تاریکی شب باد سرد از برون نعره می زد آتش اندر دل کلبه می سوخت دختری ناگه از در درآمد که همی می گفت و بر سر همی می کوفت: ای دل من! دل من! دل من!!! آه از قلب خسته برآورد در بَرِ مادر افتاد و شد سرد اینچنین دختر بیدلی را هیچ دانی چه زار و زبون کرد؟ عشق فانی کننده، منم عشق!!! خیالتان لبریز، آرزوهاتان دورادور، خواب هاتان رنگین، عشقتان پایدار و پیروزیتان نزدیک باد یا حق دخترکوچولو و پسرکوچولو Weblog: http://dokhtarkocholo.blogfa.com E-mail: dokhtarkocholo@gmail.com ID: dokhtar_kocholo2002@yahoo.com
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
سلام به ترنج عزیز ..آن خط سئم دریاست که عشق را با دستانی از جنس عادت به حیرانی در کوچه های دوست داشتن گم می کند ....شاد باشی خواهر خوبم
...
سلام
چه پست بحث بر انگیزی !!!
ناخود آگاه با دیدن این جمله معروف شمس تبریزی٬ یاد دوره دانشگاه و کلاس فارسی عمومی افتادم . یادش بخیر که سر این جمله چه بحثی به پا شد تو کلاس. میدونی . مثل معروف هر کسی از ظن خود شد یار من.... پیش اومده. یعنی میشه گفت برداشتها و تعبیرهای مختلفی از این جمله معروف میتونه به قلم بیاد. خط سوم یعنی من. تو نگاه اول میتونم بگم یعنی نه در بند جانی نه جهان. میدونم که میدونی یعنی چی. پس به ایطال نمیکشم. تو یه تعبیر دیگه هم میشه گفت شاید به نوعی شخصیت همون « هیچ کس» ی باشه که عین القضات همدانی شکواییه های معروفش رو خطاب به اون مینویسه. هیچ کسی که مبهمه. یا اصلا بهتر بگیم چیزی تو مایه های کویریات دکتر٬ حتما خوندیش . همونی که با یه خط و قلم مبهم خطاب به ؟؟؟ مینویسند. خب شاید بهتره بگیم نه من به این راحتی از مخاطبشون باخبرم نه شما و نه خودشون از مخاطبی که براشون مینگاشتند اطلاعی داشتن. ولی مهم این بود که حرف دلشو ن بود.
واما بد نیست تعبیر جالبی که یکی از بچه های کلاس از قولی داشتند و همیشه تو ذهنم نقش بست ٬بنویسم و اونهم اینکه: میشه گفت منظور شمس٬ از خطاط ٬ خالق باریتعالی بوده و خط نوع اول خلقت ملاءکه و فرشتگان بودند که خود پروردگار از سر آنان فقط آگاه است و خط دوم : خلقت حیوانات بوده که هر در وجود دارند بر خالق و دیگران عیان است و اما خط سوم: خلقت انسان: آفرینشی که نه خالق در باره اون نظر میدهد نه غیر خالق اختیار
امیدوارم که با این قلم نارسا و ذهن کوچیک و حافظه ای نه چندان خوب٬ تعبیرم رسا بوده باشد.
دوستت دارم.
پاینده باشید و در پناه حضرت دوست
سلام دوست عزیز
می شه خیلی در باره ی این گفته فکر کرد
می شه خیلی خیالبافی کرد
می شه تعبیرای زیادی براش جور کرد
اما به نظر مسیح
مهم اینه که
خودت بتونی اون خط ناخوانا رو بخونی
این که دیگران بتونن بخونن یا نه زیاد مهم نیست
...
سربلند باشی و همیشه عاشق
سلام عزیزم قشنگ بود مثل همیشه
مرسی ار حضور گرمت
تا سلامی دیگر بدرود
سلام عزیز
مرسی که سرزدید...اما من نمیدونم چی باید بگم
خط سوم آن راهیست که همه پا در آن گذاشتند اما...هیچ یک به مقصد خود نرسیدند..!
دوست گرامی درود
اول اینکه ننوشتی این گفته شمس تبریزی است
چون شما ننوشتی ..دیگری هم پاسخ خود شمس را بعنوان نظر خوش ابراز می نماید!!!
واین هردو بی احترامی به شمس تبریزی است.. دانسته و یا ندانسته......................
واما خط سوم خطی است میان ماده گرائی و خداباوری(ازمنظرادیان)............
خطسوم یعنی اعتقادبه خرد کل هستی اما بی واسطه
واسطه کیست؟ کسانی که دیگران و یا برخی عریان تر خود دعوی پیامبری و فرستادگی از جانب خدا کرده اند.
خط سوم یعنی نفی توام با احترام باورهای دینی..
خدای بی واسطه! را فهمیدن..درک کردن
واین میسرنیست مگراینکه در ابتدا خود را شناختن
ومرحله خودشناسی بقول شمس چنان تو در تو و پیچیده است که اگر خیلی هشیارباشی خواهی توانست تنها پله هائی از آن را طی کنی!!! وبقول شمس انسان باید از خودشناسی به خداشناسی برسد..................................
واین درست نقطه مقابل بن مایه های ادیان است که خدا شناسی را مقدم بر خود شناسی!! می دانند.
شمس میفرماید...نگویم : خدا شوی!
کفر نگویم!
آخراقسام نامیات(گیاهان) و حیوانات و جمادات
ولطف جو فلک
این همه در آدمی هست!
وآنچه در آدمی هست... در اینها نیست!
بدرود...
دوست عزیز.
عرفان اگرچه مکتب فرارازاسلام است ولیکن مغزی را که خوره دین فراگرفت نمی تواند روشنفکرش خواند اگرچه کوهی کتاب خوانده باشد..
اصولا دین گرایان اندیشه های سرشارازچندگانگی دارند
و هرگز نمی توانند آزاداندیش شوند
شمس تبریزی با آنهمه پندار با اززشش نیز نتوانست از دامی که مذهب برپایش بسته بود بگریزد وخوره مذهب سلولهای مغزی اوراهم آلوده کرده بود...
شماحتما کتاب خط سوم را داری و نظر این اندیشه بزرگ را در باره زن خوانده ای..او با همه بزرگی اش تحت تاثیردین به زن نگاهی هماننداسلام زن ستیزانه دارد.
شمس می گوید: زن را همان به که پس دوک (آلت نخ ریسی)
نشیند...در کنج خانه..
مشغول با آنکه تیماراوکند!
بازکردن این قطعه گفته شمس بعنی اینکه..بهترین کار برای زنان اینست که کنج خانه بنشینند و نخ ریسی و تیمارداری (نگهداری از شوهروفرزند) نماید!!
ذهن که بیمارو مبتلا به ویروس دین گردید.هرگز نمی شود آنرا پاک کرد مگراینکه شست و شوی کامل از ته مانده باورهای دینی گردد.....ذهن مذهب زده بیماراست اگرچه ذهن شمس تبریزی باشد.............!
به نام خالق ابر ها
سلام به دوست عزیزم
عید بر شما مبارک باد
سلام نیوشای عزیز:
انتخاب زیبایی یود٬ اگه توجه کنیم این چند خط خیلی پر معناست٬ اگه اشتباه نکنم شکیلا این متن رو اول یکی از ترانه هاش می خونه...
بی آشیانه
http://eshghyahavas.blogsky.com
eshghyahavas@yahoo.com
سلام.. زیبا بود مثل همیشه خسته نباشی عزیزم.
سلام دوست عزیز و دوست داشتنی
دخترکوچولو و پسرکوچولو بعد از مدت ها دوباره آمدند، اینبار هر روز مزاحم شما خواهند بود، خوشحال خواهیم شد اگر مثل گذشته با ما همراه باشید.
امیدواریم دخترکوچولو و پسرکوچولو به خاطر این چند وقت کوتاهی ببخشید!
در یکی کلبهء خرد چوبین،
طَرفِ ویرانه ای، یاد داری؟
که یکی پیرزن روستایی
پینه می رشت و می کرد زاری
خامشی بود و تاریکی شب
باد سرد از برون نعره می زد
آتش اندر دل کلبه می سوخت
دختری ناگه از در درآمد
که همی می گفت و بر سر همی می کوفت:
ای دل من! دل من! دل من!!!
آه از قلب خسته برآورد
در بَرِ مادر افتاد و شد سرد
اینچنین دختر بیدلی را
هیچ دانی چه زار و زبون کرد؟
عشق فانی کننده، منم عشق!!!
خیالتان لبریز، آرزوهاتان دورادور، خواب هاتان رنگین، عشقتان پایدار و پیروزیتان نزدیک باد
یا حق
دخترکوچولو و پسرکوچولو
Weblog: http://dokhtarkocholo.blogfa.com
E-mail: dokhtarkocholo@gmail.com
ID: dokhtar_kocholo2002@yahoo.com