افسون زندگی

 

در بی کرانه ی زندگـــی دو چیز افســـون میـکند


آبی آسمان را که می بینیم و میدانیم که نیست


و خدا را کـــــه نمی بینیم و میـــــدانیم که هست

 

 

 

در پناه معبد عشق

جهان سوم

 

روزی در آخر ساعت درس یک دانشجوی دوره دکترای نروژی، سوالی مطرح کرد:

استاد، شما که از جهان سوم می آیید، جهان سوم کجاست ؟؟

فقط چند دقیقه به آخر کلاس مانده بود. من در جواب مطلبی را فی البداهه گفتم که روز به روز بیشتر به آن اعتقاد پیدا می‌کنم. به آن دانشجو گفتم:

 جهان سوم جایی است که هر کس بخواهد مملکتش را آباد کند، خانه‌اش خراب می‌شود و هر کس که بخواهد خانه‌اش آباد باشد باید در تخریب مملکتش بکوشد.

 

"پروفسور محمد حسابی"

 

*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*

سر زدن به دلکده‌ها همیشه لذت‌بخشه

داشتم نگاه میکردم که چند ماه دور بودم از تمام لحظه‌هایی که در اینجا سهیم بودن رو تجربه کردم

سهیم بودن در ساختن

سهیم بودن در شادی

سهیم بودن در لحظه‌های همدیگه

سهیم بودن در یادگرفتن

سهیم بودن در گفتن و شنیدن

 

کسانی که این مدت به نیوشای سخن سرزدن، چقدر انرژی آموزش داشتن و من قافل

اینجا کسی هست که بدونه نیوشای سخن کجا بود؟‌

گم شده بود یا اینکه خودش رو پیدا کرده بود ؟‌

 

و من چقدر خوشبختم که می‌تونم بیام و چند کلمه‌ای بنویسم و به خاطر بیارم که هستـــــــــــــــــــم

 

دلتنگ بودم یک دنیا

مسیح

شباهنگ

فرامرز

نرگسی

سام نریمان

یوکابد

نخل تنهایی

ایمان

بی‌آشیانه

خراباتی

پری

امیر اچ

خشایارشا

مردپرهیزکار

 بانوی گمشده

گسیو

پریدخت

صبا

پرستو

فرمانروای سرزمین خورشید

موسا

 ایزدی

بوی گندم

سهیک

مریم

تینا

رضا

علی

مرمر

حسام

سوگند

نازنین

همایون

ناناز

دو وروجک عاشق

عمو هندونه

مریم و سعید

هانا

 ...

چقدر دلم براتون تنگ بود شده به اندازه‌ی  تمام لحظه‌های پر از نجوای سکوت

 

جهان سوم

جهان سوم یعنی پرورش رویای موفقیت در خواب

جهان سوم جایی هست که در اون خوف را بجای اکسیژن می‌فروشند

جهان سوم شاید جاییست که مردم در اون رنگ خونشون کمرنگ‌تر از سرخ است

جهان سوم جاییست که بودن مترادف زیستن نیست و زیستن زندگی را معنا نمی‌بخشد

 

جهان سوم چه بوی آشنایی دارد

 

در جهان سوم عشق از نوع پنجم چه جایگاهی دارد ؟‌

عشق یک کبوتر به خالی جای آب

عشق یک بوته‌ی گل سرخ به خاک مدفون شده در زیر سنگ

عشق یک شاپرک برای پرواز به انگشتان رنگین شده از کنده شدن بال

 

جهان سوم فصل آفرینش را خواهد داشت؟ یا بی‌هدف بودن جهان سوم از بدو زمان پاسخش رو به آری بوده؟

 

هیچ نمیدانم جز اینکه نیوشای سخن معنیش را از بودن شما وام خواهد گرفت

 

در پناه معبد عشق

 

انواع عشق

 

کوتاهی های نیوشای سخن با بزرگیهای دوستانش رنگی زیبا به خود میگیره ... از اینکه کمتر زمانی به دست میاد که بتونم جبران محبت‌ها و همراهی‌های شما عزیزان رو داشته باشم پوزش میخوام ... امروز یک روز زیباست که جا داره از عشق صحبت کنیم و محک آزمایش رو به دستان خودمون بسپاریم زمانی که از این واژه مقدس استفاده میکنیم آیا در جایگاه چنین قداستی قرار داریم یا نی

سه نوع عشق وجود دارد :

اولین نوع عشق معطوف به غرض است. فردی زیبا را میبینیم . با وقار و با اندامی متناسب. از دیدنش هیجان زده میشویم و فکر میکنیم عاشق شده ایم. ما واقعا صاحب ان حس نیستیم، عشق از بیرون حادث شده. این عشقی است که به آن شهوت میگوییم و فکر و ذکرمان این است که چه طوری این شی زیبا را متعلق به خود مان کنیم. چگونه این شی زیبا را استثمارش کنیم و چگونه ان را تصاحب نماییم. به یاد داشته باشیم که که اگر این فرد زیباست فقط برای ما زیبا نیست بلکه برای دیگران هم زیباست . بنابراین خیلی از انسانها عاشق زیبایی او میشوند. با این عشق رشک و حسد و رقابت زیاد و تمام چیزهای زشتی که همراه عشق یا به اصلاح عشق می آید سر بر می آورد. شروع میکنیم به تصاحب و به این ترتیب آن فرد را نابود میکنیم. از دادن ازادی امتناع میکنیم. در حالیکه آن فرد زیبا بود زیرا آزاد بود. آزادی جزیی از زیبایی است. اگر عاشق فردی که ازاد بوده در واقع ما عاشق آن آزادی شده ایم.  ولی حالا او را داخل چهار دیواری خانه تمام امکانات ازادی او را ویران میکنیم، در عین حال زیبایی او را هم ویران ساخته ایم و ناگهان در می یابیم که عاشق چنین فردی نیستیم و شروع میکنید به دنبال دیگری گشتن و متوجه نمیشویم که چه اتفاقی افتاده است. این اولین نوع عشق است. عشقی که نه مهم است و نه ارزشی دارد.

دومین نوع عشق این است که عرض دیگر مهم نیست، خود فعل عشق مهم میشود: ماییم که عاشقیم. ماییم که عشق به دیگری ارزانی  میداریم. وقتی که عاشق میشویم عشقی از نوع دوم،  شور و شعفی بیش از عشق نوع اول احساس میکنیم. چون این نوع عشق میداند که چگونه آزادی معشوق را محفوظ نگه دارد. عشق یعنی هدیه هر آنچه زیباست به معشوق. اگر زن یا مردی را دوست میداریم  اولین هدیه ای که به او میدهیم آزادی است. این نوع عشق بر ضد ازادی نیست و تملک طلب هم نیست. این نوع عشق بیشتر خاصیت دوستی دارد تا شهوت و برای روح ما غنا بخش است. در نوع اول غرض یکی است و خواستارآن بسیار -  در نوع دوم موضوع یکی است و در جهات مختلف جاری میشود: نثار کردن عشق در جهات بسیار به مردم بسیار. هرچه بیشتر عشق بورزیم بیشتر رشد میکنیم. اگر عاشق یک نفر باشیم عشق غنی نیست. اگر عاشق دو نفر باشیم عشق ما دو برابر غنی است.  اگر عاشق خیلی ها باشیم یا عاشق کل بشر یا حتی حیوانات و حتی درختان  به این طریق عشق ما گسترش پیدا میکند و به همان اندازه خود ما گسترش می یابیم. وقتی فردی به این مرحله برسد که بر هر چه موجود است عشق بورزد، عشقش دیگر مشروط نخواهد بود. ولی عشق به نوع دوم ختم نمیشود و نوع سومی هم دارد:

وقتی غرض و موضوع ناپدید بشوند عشق سوم پدید می آید . دراولی غرض مهم بود و در دومی موضوع  ولی در سومی تعالی مهم است. در سومی حقیقت را به غرض یا موضوع تجزیه نمیکنیم:  به عاشق و معشوق. تمام تجزیه و تقسیمها به وحدت میرسند و فقط عشق باقی میماند و بس. تا قسمت دوم فقط ما عاشقیم و چیزی مثل مرز ما را در محدوده نگه میدارد - با سومی تمام تعریف و تبیین ها ناپدید میشوند. عشق باقی میماند نه ما. این همان چیزی است که عیسی مسیح به ان اشاره میکند و میگوید "خدا عشق است". عاشق به سادگی عشق است . عمل نیست بلکه ذات شخص است. اینطوری نیست که صبح عاشق باشید و بعد از ظهر فارغ .

عشق نوع اول از طرف مقابل شیی میسازد: زن من - فرزند من  و با همین تملک و تعلق روح طرف مقابل را میکشد. در نوع دوم طرف مقابل,  انسان تلقی میشود و مورد احترام است. چگونه میتوان کسی را که مورد احترام است تملک و تصاحب کرد. ولی اصلا با مقام بلند عشق سوم قابل مقایسه نیت زیرا آنجا هیچ دوگانگی وجود ندارد .فقط وحدت است. عمق است و بس. پس نگران نباشیم از اینکه خودمان را ببازیم چون خود را باختن تنها راه رسیدن به خود است

 

 در پناه معبد عشق