روز میلاد نیوشای سخن

 

در یک شب سرد زمستونی

تو متولد شدی ... از دل سردی های واژه ها رویشی دوباره یافتی ... و از گفتار همراهان معنا گرفتی ... آری تو متولدی شدی ...

در یک شب سرد زمستونی

با پویش یک دوست آسمونی ... با سخنان یک همنفس همیشگی ... با همدلی شباهنگ ... تو سرزمین دل نیوشای سخن شدی ... شنیدی و شنیدار شدی ... آری تو متولد شدی

در یک شب سرد زمستونی

تو اومدی و معنای کلامم شدی ... حرم دلکده ای شدی که گذر از بی حوصلگی بود ... که رها گشتن از فروریختن بود ...

تو دل یک شب زمستونی

همسفر حدیث دل و همسال اون شدی

همسفر ، شباهنگ عزیز میلاد گویش حدیث دل رو تبریک میگم میدونم چندی زود اما روز تصمیم حضور امروز بود ۲۴ دی ماه ۸۳ خوب یادم هست خیلی خوب یک شب سرد زمستونی ... یکبار دیگه همسفر هم شدیم. من و یک دل آسمونی ...

 

و اما این تولد باعث تولدی دوباره در نیوشای سخن شد چرا که در اون روزها :

 

سرگردان در مرز واهی تخیل زدگی

موجود بودن بین هراس و دلشوره

تسلیمی تذلیل وار بر خود

این هراسها بیشک از مدار اندیشه بود. بر این ترسها مقابله سود نداشت، بی توجهی نیاز بود.

من در آن زمان ، بی خبر از شط زیبای سرشت، بی خبر از هنر عشق آئین خودم می بودم

 

شهرمان در نظرم شهر معماها بود که نمیدانم چیست ؟

مردها آبستن طغیان تن بودند

و زنان در پی امای بزرگ،

همگی همچو معما بودند ،

گفته ها بی معنا ...

 

*    *    *    *    *

رسید از دور سوار

تا که او آمد گفت :

دست از این بحث و جدل باید شست

جایی باید برسد شدت عشق،

اوجی باید گیرد،

موجی باید سازد

علت از عاشق نیست،

عاشق و معشوق بی معنایند،

اگر عشقی نشود مصدر کار.

 

*    *    *    *    *

گفته بودم با او :

با تو بس حادثه ها خواهد بود.

دل من میترسد.

بنگر حادثه ها می آیند.

چشم من تاری شب را دارد.

سینه ام مردابیست که در آن فاصله ها روئیدست

اینچنین میشود آینده " فریب "

اینچنین میشود آینده " غریب"

می دود عاشقی در خاطره ها !

 

*    *    *    *    *

نگهان از گفته ی بی دانش من خیره شد ، خنده به لب  گفت به من :

من ز دنیای دگر می گویم که در آن خنده مسروری دگر است،

که در آن اشک لیاقت جاریست،

که در آن فاصله ها ویرانند،

که در آن بی هنری، بی عشقیست.

بنگر باران را !

 

*    *    *    *    *

آری باران آمد

آسمان را دیدم

آسمان خالی ز ابران سیه بود و در آن

قدرت خورشیدی

وسعتی می افزود

آسمان را دیدم

ابری اما هرگز

لیکن اما باران

وه چه پر فایدگی می روید

آسمان آبی و باران جسور شادمان می بارد.

 

من کنون میدانم

که اگر داخل یک واژه ی سردی باشم

شوق عشقینگیم میسازد

پس از این هر لغتی را دلگرم

 

بوی خوش نامی کنون می آید

از به احجام پر از مهر تو ای  دلکده ام

 

*    *    *    *    *

روز میلادت ای دلکده ام برایم میلادی دوباره بود

صادقانه می گویم : از این که معنای این رویش شدید ای تمامی خوبان ای همراهان صمیمانه قدردانم  

و شما و شمائیکه که می دونید این ندا از کجا یکسال پیش به گوش رسید از اینکه باعث رویش دوباره ی باورم شدید سپاس ...

 

 

در پناه معبد عشق

نیوشای سخن

 

 

کریسمس

 

در آغاز هیچ نبود

و کلمه بود

و کلمه خدا بود

و مسیح کلمه خدا بود 

مسیح متولد شد تا کلمه حق باشد. مسیح متولد شد تا نشانه ای باشد به اراده حضرتش. مسیح متولد شد تا کلمه ای که در او تجلی یافت در مسایا به کمال برسد. مسیح به دنیا آمد تا هر آنچه توسط شیطان از زندگی انسان ربوده شده به او بازگردانده شود (آزادی از گناه - زندگی ابدی - مشارکت دوستانه با خداوند - شاد و آرامش - سلامت روح و جسم و در نهایت امید)‌

برای تمامی هموطنان مسیحی این روزهای شاد پر شگون باد

مناسبت قشنگی بود تا کمی در مورد جشن کریسمس با هم صحبت کنیم

.*.*.*. کریسمس

از سالها دور برای گرامیداشت پایان شبهای سرد و بلند پاییزی و تولد خورشید و بازگشت روزهای طولانی دراروپا و ایران جشن برپا میشد که در پست قبلی اشاره‌ای به مراسم شب یلدا شد. اما بعد از ظهور مسیحیت این جشن رنگ و بوی دیگه به خودش گرفت و تبدیل به جشن مذهبی گشت. در شب ۲۵ دسامبر به مناسبت میلاد خورشید مسیحیت این جشن به نام کریسمس آغاز میشه. کلمه‌ی MASS به معنای‌ عشای ربانی است. نام دیگه این جشن نوئله که این واژه برگرفته از Natalis به معنای روز تولد و در برخی از کشورها از ترکیب دو واژه‌ی Noio به معنای جدید و تازه و Hel به معنای خورشید گرفته شده. یعنی روز تولد خورشید.

در  امپراتوری روم روزهای ۱۷ تا ۲۴ دسامبر روزهای جشنی بود که به افتخار ساترن (خدای کشاورزی) هر ساله فستیوالی به نام ساتورنالیا برگزار میشد که به مناسبت آن٬ مردم کار را رها کرده و به هم هدیه میدادن و به طور موقت بردگانشونو رها می‌کردن و این همزمان بود با جشن تولد میترا یعنی زمانی که الهه خورشید درطولانی‌ترین شب سال از یک صخره یا از یک قطره آب زاده شد تا نشون بده که خورشید هیچگاه مغلوب نمیشه.

.*.*.*. درخت همیشه سبز

جشن نوئل مانند بسیاری از جشن‌ها دارای نمادهایی است که به هر چه باشکوه‌تر شدن این گرامیداشت کمک میکنه. یکی از نمادهای کهن و اصلی‌ترین سمبل کریسمس٬درخت کاجه که همیشه سرسبزی به نشانه حیات جاویدان به پیروان این آیین هدیه میده و طراوتی که با آغاز سال جدید کل مفهوم زندگی رو در بر میگیره. تزیین درخت کریسمس درابتدا درمیان آلمانی‌ها رواج یافت و بعد به سایر کشورها به صورت یک میراث به ارث رسید.

.*.*.*. پدر دوست داشتنی کریسمس - پاپانوئل

سانتا کلاز - سن نیکلاس قدیس و به عبارتی ساده‌تر پاپانوئل یکی از اسقف‌های اعظم آسیای صغیر (شهر میرا درترکیه) بود که در در قرن چهارم میلادی زندگی می‌کرد. وی در خانواده‌ای ثروتمند و پارسامتولد شد در کودکی والدین خود رو از دست داد اما تاثیر زندگی ایمانمند آنها به ویژه رسیدگی به بی‌سرپرستان در او روز به روز قوت گرفت. در سن سی‌سالگی به سمت اسقفی رسید و به مهربانی و گشاده‌دستی شهره شد. و از همان ابتدا با تهیه‌ی جهیزیه برای دختران بی‌بضاعت و فرستادن کیسه‌های طلا از طریق دودکش برای خانواده‌های مستمند٬محبت کردن را به نهایت رسوند درباره‌ی سن نیکلاس قدیس نقل می‌کنند که معجزاتی از قبیل زنده کردن سه کودکی که سرشان توسط یک قصاب بریده شده بود٬ از عطایای این مرد محبوب درنزد مسیحیانه.

او فردی بود که بخاطر جفاهای دیوکلیتیان امپراتور روم به زندان افتاد و هیچگاه ایمان خود را انکار نکرد نیکلاس در ۶ دسامبر ۳۴۰ چشم از جهان فرو بست.

پدر کریسمس پایه‌گذار هدیه دادن به کودکان بود. سالها بعد هلندی‌ها از این سنت الگو برداری کردند و در سال روز مرگ سانتا نیکولاس به کودکان هدیه می‌دادن درآمریکای شمالی برای این روز جشنی با نام سانتا کلاوژس یا سن نیک برپا میکنن. در فرانسه معتقدند که هر ساله پدر کریسمس سوار بر سورتمه‌ای که توسط گوزن‌ها هدایت میشه با اندامی درشت و کشیده در شب کریسمس به پشت‌بام میاد و از طریق دودکش شومینه‌ هدایای خودشو درون جورابهایی که از قبل برای این منظور آماده شده می‌گذاره و در تمام سال مشغول نظارت به کار کودکانه و برای اونها اسباب‌ بازی میسازه تا سال آینده بهشون هدیه کنه.

یاد این مرد نیکو همیشه گرامی

 (بر گرفته از روزنامه همشهری و سایت www.kalameh.com)

.*.*.*. پیام کریسمس و سال نو

برگی دیگه از دفتر سال به روی انسان‌ها گشوده میشه. همه‌ی ملل جهان سال نو رو بهانه‌ای برای داشتن صلح و آرامش می‌دونن و محبت و دوست داشتن رو جایگزین قهر و کینه‌جویی کردن چه تفاوت میکنه که این سال نو در بهار باشه یا زمستون مگه سال نو و لحظه‌های انتخاب شده درگردش زمین درخودشون چی دارن که آدمی اینطور این لحظه‌ها رو دستاویز شیرین‌ترین لبخند‌های خود می‌کنه؟ سال نو پیام آور بهره‌مندی از لحظه‌هاست و اینکه با خیراندیشی، فرصتی برای ارائه‌ی مهر و یگانگی پیدا کنیم و شادی که در لحظه‌های تلخ از دست دادیم، دوباره تجدید کنیم٬‌ یعنی یک آغاز دوباره یک رویکرد به اتفاقاتی که افتاده و یک نگرش با افقی پر امید برای آینده‌آی که خیلی از حوادثش با دستان خود ما رقم می‌خوره . تمامی ادیان بیانگر همین نکته هستن که باید محبت رو پیشه کرد باید عشقو فهمید و عاشق موند باید دم مسیحایی داشت.

این روزهای شاد و این سال نو و لحظه‌های تازه بر همه‌ی شما عزیزان همایون

 

در پناه معبد عشق

 

شب یلدا

 

ایرانیان قدیم شادی و نشاط را از موهبت‌های خدایی و غم و اندوه و تیره‌دلی را از پدیده‌های اهریمنی می‌پنداشتند. مراسم نوروز، جشن مهرگان، جشن سده، چهارشنبه سوری و شب یلدا و سنت‌های دیگر در واقع بیانگر این حقیقت است که ایرانیان پس از رهایی از بیدادگری و ستم به شکرانه بازیافتن آزادی، جشن برپا می‌ساختند و پیروزی نیکی بر بدی و روشنایی بر تاریکی و داد بر ستم را گرامی می‌داشتند. در دوران کهن، شب مظهر تاریکی و تباهی و وحشت بوده و اغلب سعی می‌کردند که شب هنگام با افروختن آتش و افزودن نور، خانه روشن باشد. تا پلیدی و تباهی در آن راه نیابد. شب یلدا طولانی ترین شب‌هاست. یعنی تسلط تاریکی بر زمین از تسلط نور خورشید و روشنایی می‌کاهد. و چون فردای این شب روشنایی بر ظلمت غالب و روز طولانی می‌شود، ایرانیان تولد دوباره خورشید را که مظهر روشنایی است جشن می‌گیرند. در ایران کهن هر یک از سی روز ماه، نامی ویژه دارد، که نام فرشتگان است. در هر ماه روزی را که نام روز با نام ماه یکی باشد، جشن می‌گرفتند. دیماه، در ایران کهن، چهار جشن، وجود داشت. نخستین روز دی ماه و روزهای هشتم، پانزدهم و بیست و سوم، سه روزی که نام ماه و نام روز یکی بود. و هر سه روز را در گذشته جشن می‌گرفتند.

 

یلدا از نظر معنی معادل با کلمه نوئل از ریشه ناتالیس رومی به معنی تولد است و نوئل از ریشه یلدا است .واژه یلدا سریانی و به معنی ولادت و میلاد است. ولادت خورشید (مهر و میترا) و رومیان آن را (ناتالیس انویکتوس) یعنی روز ( ولد مهر شکست ناپذیر) نامند.

 در دوران پارس باستان در شب یلدا درخت سبزی را تزیین می‌کردند که نشانه سبزی همیشگی باشد. یعنی روز تولد خورشید دختران جوان آرزو می‌کردند و لباس‌های بافته شده از نقره را به دور درخت می‌بستند تا به خواسته خود برسند. بر اساس فرهنگ‌های باستانی خصوصا فرهنگ دیرینه پارسی آغاز ماه شمسی بر اساس پیروزی نور بر تاریکی و تابش مجدد خورشید جشن گرفته می‌شود. آخرین روز آذرماه طولانی‌ترین شب سال زمانی که اهریمن تلاش می‌کند تا قدرتش را گسترده کند و فرادای آن روز اولین روز ماه جدید (دی) به نام خرم روز یا روز خورشید وابسته به اهورا مزدا خدای پاکی آغاز می‌شود. یلدا هر سال می‌آید و هر سال در شب زمستان نوید بهار را می‌دهد. هنداونه سرخ میان سفره یلدا نوید می‌دهد گرما در راه است. روشنایی می‌آید و اهریمن سرما از بین خواهد رفت.

 

صدای پای یلدا آرام آرام به گوش می‌رسد. برگزاری مراسم یلدا، آیینی خانوادگی است و گردهمایی‌ها به خویشاوندادن و دوستان نزدیک محدود می‌شود .ایران کشوری با فرهنگی غنی است که مردمانش بنا به ذوق و سلیقه و طبیعت منطقه‌ای که در آن زیست می کنند هر یک برای برگزاری سنت‌های کهن آداب خاص خود را دارند آیین شب یلدا یا شب چله، خوردن آجیل مخصوص ، هندوانه، انار و شیرینی و میوه‌های گوناگون است که همه جنبه نمادی دارند و نشانه برکت، تندرستی، فراوانی و شادکامی هستند.در این گستره پهناور گاهى به آدابى برمى‌خوریم که فقط ویژه یک منطقه خاص هستند. در گیلان «آوکونوس» میوه‌اى است که حتماً در شب چله مصرف مى‌شود و روش تهیه آن هم به این شرح است که در فصل پاییز ازگیل خام (چند روز مانده به ریختن و رسیدن کامل) را در خمره مى‌ریزند، خمره را پر از آب مى کنند و کمى نمک هم به آن مى‌افزایند و در خم را مى‌بندند و در گوشه‌اى خارج از هواى گرم اتاق مى‌گذارند. ازگیل سفت و خام پس از مدتى پخته و آبدار و خوشمزه مى‌شود. آوکونوس ازگیل در اغلب خانه‌هاى گیلان تا بهار آینده پیدا مى‌شود و هر وقت هوس کنند ازگیل تر و تازه و رسیده و خوشمزه را از خم بیرون مى‌آورند و آن را با گلپر و نمک در سینه کش آفتاب مى‌خورند. در تبریز نیز در موسم یلدا «عاشیق ها» مى‌نوازند. عاشیق‌ها خنیاگران محلى هستند که اشعار و موسیقى آنان برگرفته از موسیقى مردمى است. آنها در حین اجراى برنامه داستان مى‌خوانند، فى‌البداهه شعر مى‌سرایند و ساز مى‌زنند. قصه‌هایى که عاشیق‌ها در شب یلدا مى‌گویند ریشه در افسانه‌هاى کهن ایرانى دارد. قصه‌هایى مثل «کوراوغلو» و قصه‌ها ى مهر و محبت شبیه «قربانى و پرى» از قصه‌هاى مشهور عاشیق‌هاست. در لرستان مردم در شب چله «گندم شیره» مى‌خورند که گندمى است که در شیره مى‌خیسانند و زردچوبه و نمک را با آن مخلوط مى‌کنند سپس آن را روى ساج برشته مى‌کنند و همراه خلال بادام، گردو، کشمش، سیاه‌دانه و کنجد مخلوط مى‌کنند و مى‌خورند. یکى دیگه از رسوم زیباى  لرها به این شکل بوده که پسران کوچک و نوجوان شب یلدا بر پشت بام خانه‌ها مى‌رفتند و کیسه‌اى را به همراه طنابى از سوراخ دودکش خانه‌ها به داخل آویزان مى‌کرده‌اند و شعرى محلى مى‌خواندند با این مضمون که صاحبخانه،  خیر به خانه‌ات ببارد و کدخداى خانه‌ات نمیرد چیزى بده این پسر کوچک بیاورد. صاحبخانه از تنقلاتى که براى شب چله تدارک دیده بود داخل کیسه مى‌گذاشت و گاهى پیش آمده که صاحبخانه براى مزاح دختر خردسال کوچکش را در کیسه گذاشته و آن پسر کیسه را کشیده بالا و این آشنایى در خیلى از موارد باعث ازدواج در بزرگسالى مى‌شده. در شهر خوى هدیه دادن شیرینى پشمک رواج دارد و این کار گویا به مناسبت شباهت پشمک با برف است. در روستاهاى خراسان و آذربایجان در این شب خانواده پسرى که با دخترى نامزد شده طى مراسمى شاد با ساز و دف هدایایى براى دختر مى‌فرستند. در کرمان، در شب یلدا گاهى مردم تا صبح بیدار مى‌مانند و مى‌پندارند که در این شب قارون به شکل هیزم شکنى که پشته‌اى هیزم بر پشت دارد به خانه نیکوکاران مستمند مى‌رود و به آنها هیزم مى‌دهد و این هیزم‌ها تبدیل به شمش‌هاى طلا مى‌شوند. در ایام قدیم برخى از مردم به چله مى‌نشستند و چهل روز مراسم چله‌نشینى انجام مى‌دادند به امید این که قارون به خانه آنها وارد شود و به آنها شمش زر بدهد. این رسم یادآور بابانوئل در مراسم کریسمس است و چنین مى‌نماید که یلداى ایرانى و کریسمس از یک مایه سرچشمه گرفته‌اند. از این گونه آئین‌هاى خاص در برگزارى یلدا فراوان مى‌‌توان شمرد

 

پیام یلدا

تپشهای قلبم را به باور خاطره هایم پیوند می زنم
و سرزمینی را که همزاد با خاک است و کهن تر از تاریخ

برای نوباوگان خاک و تازه به دوران رسیدگان تاریخ زمزمه می کنم
زمزمه می کنم که
من از نسل شب شکنان روزگارم
من از نسل نورآفرینان پاک
از سلاله پاک آریائیان بردبارم
منم میراث هزار ساله زمین
همان ازشرق تا غرب گسترده آغوش
همان پیام آور مهر و دوستی
همان گرفته در فش آشتی بر دوش
نه خود ستیزم ، نه دیگر ستیز
مرا و یادگاران مرا به نیکی یادآر
که یادگار یادگاران من ، همه شادی است و شادمانی
...


شب است و گیتی غرق در سیاهی
شب بلند است و سیاهی پایدار ، ولی
باور به نور و روشنایی است
که شام تیره ما را ، از تاریکی می رهاند
و از دل شبهای یلدا ، جشن مهر و روشنایی به ما ارمغان می رساند
تیرگی هاتان در دل نور خاموش باد
شب یلدا را به نور قرنها قدمت جا
ری نگه داریم ...

 

در آغازین روزهاى فصل زمستان، هنگامى که شبها مى‌روند و کوتاه مى‌شوند و خورشید را آرام آرام از پله‌هاى روز بالا مى‌برند، در یک آیین کهن پلیدی‌ها را در دل تاریکی رها می‌کنیم و در کنار هم جشن زیبا شدن، سرور زیبا دیدن و آوای زیبا شنیدن را زمزمه‌ می‌کنیم در شب خرم روز بلندترین شب سال پیوند خورشید را با ماه شادانه نظاره گر خواهیم بود چرا که بار دیگر خورشید از نو زاده خواهد گشت و روز ماندگاریش را افزون خواهد ساخت و ما، امید‌هایمان را آفتابی می‌سازیم. نکند یلدا را با آن گیسوی فروریخته‌اش به فراموشی بسپاریم؟  این دلداده اکنون به کدامین خانه سر خواهد زد؟ در به روی یلدا بگشاییم و با دلی شاد پذیرای این مهمان زیبا آفرین باشیم.

من و تو می‌توانیم به یاد سیب‌های سرخ

به یاد هندوانه

به یاد آجیل

به یاد شمع و کتاب حضرت حافظ و فردوسی پاک‌زاد و مادر بزرگ

بهانه‌ای یافته تا یکبار دیگر دوست داشتن را معنا ببخشیم و در یک لحظه‌ی خاطره‌انگیز گرمای نگاهمان یادآور آمدن بهاری سرخوش در دلهایی همیشه سبز باشیم.

من و تو این بهانه را یافته‌ایم که ما شدن را تجربه‌ کنیم

بیا در دل این شب به همراه هم زمزمه کنیم که به بلندای یلدا و خورشیدی که از فردا تابشش پرفروغتر خواهد شد عشق‌ورزیمان به نهایت خواهد رسید.

 

این یلدا و این شب بر مهرورزان همایون

جشنتان پر شگون

دلتان شاد باد

 

 

در پناه معبد عشق